قسمت چهل و نه
#قسمت چهل و نه
پسرعموش یه قیافه ی مردونه و جذاب داشت..
چشمای سبز که سحر گفت از مادرش به ارث برده و هیکل ورزیده و متناسب..
خوش قیافه بود..
و البته اونم همکاره سحر بود
سامانم که دل سحر و برده بود یه قیافه ی معمولی داشت ولی قد بلند بود..
رفته بودم تو کوک سامان و داشتم به این فکر میکردم که سحر عاشق چیه این شده؟ حتما اخالقش خوبه..
سحر با آرنجش پهلوم و سوراخ کرد سوالی نگاهش کردم
اشاره کرد به موبایلم و گفت
_ مثل اینکه برات پیام اومده
بازش کردم از طرف خودش بود
" به چیه سامان زل زدی؟ خیلی ضایع بودی"
خندم گرفت و بدون اینکه جوابش و بدم گوشی رو خاموش کردم..
پسرعموش ازم پرسید:
_ با سحر هم کالسی بودید؟
_ نه
_ پس شما چی خوندید؟
لبخند زدم
_ دانشجوی انصرافی داروسازی
ابروهای ستوده و سحر پرید باال.
حتما انتظار نداشتن من داروسازی خونده باشم
_ چرا انصرافی؟
ایندفعه سامان ازم پرسید
_ دوستش نداشتم
_چرا از اول انتخاب کردیدش؟
پسرعموش یه قیافه ی مردونه و جذاب داشت..
چشمای سبز که سحر گفت از مادرش به ارث برده و هیکل ورزیده و متناسب..
خوش قیافه بود..
و البته اونم همکاره سحر بود
سامانم که دل سحر و برده بود یه قیافه ی معمولی داشت ولی قد بلند بود..
رفته بودم تو کوک سامان و داشتم به این فکر میکردم که سحر عاشق چیه این شده؟ حتما اخالقش خوبه..
سحر با آرنجش پهلوم و سوراخ کرد سوالی نگاهش کردم
اشاره کرد به موبایلم و گفت
_ مثل اینکه برات پیام اومده
بازش کردم از طرف خودش بود
" به چیه سامان زل زدی؟ خیلی ضایع بودی"
خندم گرفت و بدون اینکه جوابش و بدم گوشی رو خاموش کردم..
پسرعموش ازم پرسید:
_ با سحر هم کالسی بودید؟
_ نه
_ پس شما چی خوندید؟
لبخند زدم
_ دانشجوی انصرافی داروسازی
ابروهای ستوده و سحر پرید باال.
حتما انتظار نداشتن من داروسازی خونده باشم
_ چرا انصرافی؟
ایندفعه سامان ازم پرسید
_ دوستش نداشتم
_چرا از اول انتخاب کردیدش؟
۲.۰k
۰۵ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.