ویو تهیونگ

ویو تهیونگ
از مأموریت اومدم و دیدم کلارا واقعا زخمیه...هوففف چندسال بود بیرون نرفته بود واسه همون چون وقتم خالی بود تصمیم گرفتم ببرمش بیرون...وقتی گفتم کجا میخواد بره با داد گفت شهر بازی....ولی بعد قفسه سینش و گرفت...صداش واقعا خیلی خوب بود حیف که نمیتونه ازش استفاده کنه... رسیدیم شهر بازی
پیاده شو
از ماشین پیاده شد و رفت سمت چمنا یه نفس عمیق کشید و خودشو پرت کرد رو چمنا هوفی کشید و پاشد و اومد سمتم
=یه چیزی بگم؟(زبان اشاره)
بگو
=خیلی شبیه خرسی (زبان اشاره)
(نیشخند)تو اتاق شک...نجه هم اونطوری باشم؟
=نه ببخشید (زبان اشاره)
اول چی سوار میشی؟
=چرخ و فلک(زبان اشاره)
برو...
رفت سمت اون مرده که اونجا مسئول چرخ و فلک بود ولی حرف زد
=برو کنار(اروم)
×نرم؟
=میدونی من کیم؟(یکمی استاندارد)
بزار بره
که مرده از ترس سریع تعظیم کرد
×ببخشید الان میرم آماده میکنم
و بعد رفت
ببین کلارا واقعا دهنتو میبندما
=آخه دردم نیومد(زبان اشاره)
برو
کلارا رفت و نشست تو چرخ و فلک میدونستم اگه محکم کاری نکنم ممکنه خودشو بکشع واسه همون چندتا زنجیر به پاهاش بستم(بچم باهوشه فداش بشم😂)
=چیکار می‌کنی (زبان اشاره)
تو هفته ای یکبار خودتو میکشی...

شرطا
۴۰ لایک
۸ بازنشر(به قول بعضیا🤣)
۲۰ کامنت