رقیب های عاشق..... .
رقیب های عاشق......
پارت ۳
از زبون جونگکوک
ات را بغلش کردم گذاشتمش توی ماشین
نامجون: جونگکوک چرا گفتی ببریمش خونه؟
جونگ کوک:اونجا ولش می کردیم ؟ شاید به هوش میومد....شاید یه که نه واقعاً بهوش میومد
نامجون:آره راست میگی
رسیدیم خونه دوباره ات را بغل کردم بردمش تو خونه گزاشتمش روی تخت من با تهیونگ و جیمین داشتیم نگاهش می کردیم
تهیونگ و جیمین خواستن اذیتش کنن که من نزاشتم
جیمین:جونگ کوک دیوونه شدی ؟ یه نفر اول بودن فکر کن
تهیونگ:راست میگه آخه این آشغال چی داره مثلاً باید ازش بدت بیاد اصلأ همین الان باید بزنی بکشیش
جونگکوک:حرف دهنتو بفهم تهیونگ ما انقدر عوضی نبودیم
جیمین:عاشقش شدی؟
جونگکوک: نمیدونم ولی وقتی لباش رو لبام بود توی یه دنیای دیگه بودم
جیمین:شت
تهیونگ:ما تنهات میزاریم هرکاری میخوای بکنی بکن
از زبون جونگکوک
نمیدونم باید بین دوستام و ات کدوم رو انتخاب کنم باید با پسرا حرف بزنم
تو همین فکرها بودم که دیدم ات داره تکون میخوره و چشماش رو باز کرده
ات:من کجام ؟
جونگکوک:خونه ی من
ات:چرا هیچی یادم نیست ؟ منو چرا آوردی اینجا ؟(بلند)
جونگکوک: دارم باهات اروم حرف میزنم آروم حرف بزن
ات: من آروم بودن حالیم نمیشه
جونگکوک:منم آروم نیستم عزیزم.....بهتره بری دوش بگیری تا یکم حالت بهتر بشه
ات:منو ببر خونه
جونگکوک: یادت نیست لبمو بوس کردی؟
ات:چرا کاملآ یادمه......
از زبون ات
حرفم ادامه داشت که لباس را گذاشت روی لبم
ات:داری چیکار میکنی؟
جونگکوک: همون کاری که تو کردی
ات:من تو حال خودم نبودم مثلا خیر سرمون دشمنیم
جونگکوک:شاید دیگه نباشیم
ات:دیوونه شدی فکر کنم تو مست تری نکنه میخوای......
جونگکوک:آره میخوام چون عاشقت شدم
ات: جونگکوک ما .....ما نمیتونیم
جونگ کوک:کی میخواد نه بگه؟.....اصلا کی جرعت داره که بخواد حرفی بزنه
ات: نمیدونم ولی
حرفم باز ادامه داشت که دستام رو تو دستاش قفل کرد و لبامو بوسید
جونگکوک:دوست دارم
ات:شاید باور نکنی ولی ...منم دوست دارم
حرفامون تموم شد که دیدم جونگ کوک دکمه های لباسش را باز کرد
ات: مطمعنی؟
جونگکوک:آره
شروع کرد به مکیدن گردنم و بلیزش رو در آورد که یک دفعه بقیه ی هم گروهیاش اومدن
جین:به به
جونگکوک: توضیح میدم
شوگا:نیازی به توضیح نیست ما نمیخوایم جلوی عشقتون رو بگیریم
ات و جونگ کوک (لبخند)
پسرا رفتن
جونگکوک:شروع کنیم؟
ات:شروع کنیم
پایان
پارت ۳
از زبون جونگکوک
ات را بغلش کردم گذاشتمش توی ماشین
نامجون: جونگکوک چرا گفتی ببریمش خونه؟
جونگ کوک:اونجا ولش می کردیم ؟ شاید به هوش میومد....شاید یه که نه واقعاً بهوش میومد
نامجون:آره راست میگی
رسیدیم خونه دوباره ات را بغل کردم بردمش تو خونه گزاشتمش روی تخت من با تهیونگ و جیمین داشتیم نگاهش می کردیم
تهیونگ و جیمین خواستن اذیتش کنن که من نزاشتم
جیمین:جونگ کوک دیوونه شدی ؟ یه نفر اول بودن فکر کن
تهیونگ:راست میگه آخه این آشغال چی داره مثلاً باید ازش بدت بیاد اصلأ همین الان باید بزنی بکشیش
جونگکوک:حرف دهنتو بفهم تهیونگ ما انقدر عوضی نبودیم
جیمین:عاشقش شدی؟
جونگکوک: نمیدونم ولی وقتی لباش رو لبام بود توی یه دنیای دیگه بودم
جیمین:شت
تهیونگ:ما تنهات میزاریم هرکاری میخوای بکنی بکن
از زبون جونگکوک
نمیدونم باید بین دوستام و ات کدوم رو انتخاب کنم باید با پسرا حرف بزنم
تو همین فکرها بودم که دیدم ات داره تکون میخوره و چشماش رو باز کرده
ات:من کجام ؟
جونگکوک:خونه ی من
ات:چرا هیچی یادم نیست ؟ منو چرا آوردی اینجا ؟(بلند)
جونگکوک: دارم باهات اروم حرف میزنم آروم حرف بزن
ات: من آروم بودن حالیم نمیشه
جونگکوک:منم آروم نیستم عزیزم.....بهتره بری دوش بگیری تا یکم حالت بهتر بشه
ات:منو ببر خونه
جونگکوک: یادت نیست لبمو بوس کردی؟
ات:چرا کاملآ یادمه......
از زبون ات
حرفم ادامه داشت که لباس را گذاشت روی لبم
ات:داری چیکار میکنی؟
جونگکوک: همون کاری که تو کردی
ات:من تو حال خودم نبودم مثلا خیر سرمون دشمنیم
جونگکوک:شاید دیگه نباشیم
ات:دیوونه شدی فکر کنم تو مست تری نکنه میخوای......
جونگکوک:آره میخوام چون عاشقت شدم
ات: جونگکوک ما .....ما نمیتونیم
جونگ کوک:کی میخواد نه بگه؟.....اصلا کی جرعت داره که بخواد حرفی بزنه
ات: نمیدونم ولی
حرفم باز ادامه داشت که دستام رو تو دستاش قفل کرد و لبامو بوسید
جونگکوک:دوست دارم
ات:شاید باور نکنی ولی ...منم دوست دارم
حرفامون تموم شد که دیدم جونگ کوک دکمه های لباسش را باز کرد
ات: مطمعنی؟
جونگکوک:آره
شروع کرد به مکیدن گردنم و بلیزش رو در آورد که یک دفعه بقیه ی هم گروهیاش اومدن
جین:به به
جونگکوک: توضیح میدم
شوگا:نیازی به توضیح نیست ما نمیخوایم جلوی عشقتون رو بگیریم
ات و جونگ کوک (لبخند)
پسرا رفتن
جونگکوک:شروع کنیم؟
ات:شروع کنیم
پایان
۸.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.