+نگران نباش...اجازه میدم بری..
+نگران نباش...اجازه میدم بری..
_چ..چی اجازه میدی که برم؟؟؟
+اره..من کنترلم دسته خودم نیست...نمیخام به تو بچه مون اصیب بزنم(بغض)
_ت..تهیونگ
+ببخشید یونا...بابته اینی که دخترونگیتو ازت گرفتم..دستمو روت بلند کردم...(بغضش میشکنه و اشکاش سرازیر میشن)
دستتات رو روی صورتش گذاشی و اشکاشو پاک کردی
توهم بغضت گرفت میخاستی حرف بزنی که بیونگ درو شکست تو اومد تو
بیونگ روی تهیونگ اصلحه بلند کرد
×از یونا دور شو...الان(داد)
تهیونگ بلد شدو رفت عقب
_بیونگ تفنگو بیار پاین
×نگران نباش..یونا..نمیزارم بهت اصیب بزنه
_بیونگ...
×بیا پیشم یونا پروازمون دیر میوفته
+برو یونا...مواضب بچه مون باش...خیلی دوست دارم(لبخند تلخ)
_ته..تهیونگ..(بغض)
بیونگ دستتو گرفت و کشوندت توی ماشینش ودره ماشینو قفل کرد
_بیونگ...بیونگ درو باز کن تهیونگ حالش خوب شده...اون
×یونا...تو احمقی هانن اون داره باحرف هاش گولت میزنه...معلوم نیست بعدن چه بلای سرت میاره
_م..ن....
×برای پروازمون دیر میوفتیم
راه افتادیدن و رسیدید فرودگا بیونگ دستتو خیلی محکم گرفته بود
داشتین به سمت هوا پیدامیرفتید
کع وایسادی
×یونا...چی شده
_نمیتونم..
×چی
_نمیتونم تنهاش بزارم بیونگ
×دییوونه شدی..اون..
_اره اره میدونم اون خیلی باهام بد رفتاری کرد....من...حالم از خودم به هم میخوره وختی میبینم هنوزم دوسش دارم
×یونا..احمق بازی در نیار بیا بریم زود باش
دستتو کشید دمباله خودش
پارت ۳۵
گفتم دیر میزارم ولی خیلی حمایت کردید پس زود میزارمش
ممنون گایز💤🤍
_چ..چی اجازه میدی که برم؟؟؟
+اره..من کنترلم دسته خودم نیست...نمیخام به تو بچه مون اصیب بزنم(بغض)
_ت..تهیونگ
+ببخشید یونا...بابته اینی که دخترونگیتو ازت گرفتم..دستمو روت بلند کردم...(بغضش میشکنه و اشکاش سرازیر میشن)
دستتات رو روی صورتش گذاشی و اشکاشو پاک کردی
توهم بغضت گرفت میخاستی حرف بزنی که بیونگ درو شکست تو اومد تو
بیونگ روی تهیونگ اصلحه بلند کرد
×از یونا دور شو...الان(داد)
تهیونگ بلد شدو رفت عقب
_بیونگ تفنگو بیار پاین
×نگران نباش..یونا..نمیزارم بهت اصیب بزنه
_بیونگ...
×بیا پیشم یونا پروازمون دیر میوفته
+برو یونا...مواضب بچه مون باش...خیلی دوست دارم(لبخند تلخ)
_ته..تهیونگ..(بغض)
بیونگ دستتو گرفت و کشوندت توی ماشینش ودره ماشینو قفل کرد
_بیونگ...بیونگ درو باز کن تهیونگ حالش خوب شده...اون
×یونا...تو احمقی هانن اون داره باحرف هاش گولت میزنه...معلوم نیست بعدن چه بلای سرت میاره
_م..ن....
×برای پروازمون دیر میوفتیم
راه افتادیدن و رسیدید فرودگا بیونگ دستتو خیلی محکم گرفته بود
داشتین به سمت هوا پیدامیرفتید
کع وایسادی
×یونا...چی شده
_نمیتونم..
×چی
_نمیتونم تنهاش بزارم بیونگ
×دییوونه شدی..اون..
_اره اره میدونم اون خیلی باهام بد رفتاری کرد....من...حالم از خودم به هم میخوره وختی میبینم هنوزم دوسش دارم
×یونا..احمق بازی در نیار بیا بریم زود باش
دستتو کشید دمباله خودش
پارت ۳۵
گفتم دیر میزارم ولی خیلی حمایت کردید پس زود میزارمش
ممنون گایز💤🤍
۷.۳k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.