پارت ۴ عشق لجباز من 💙💜
پارت ۴ عشق لجباز من 💙💜
+ فک کردم به پسر های کیوت ضعف داری
با این حرفش سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم
_ هم همینطوره
+ میخوای نگاه کنی همینحوری
_ منکه همه چیتو دیدم خجالت میکشی؟
یهو اومد روم خیمه زد از حرکتش شوکه شدم
+ پس تو که همه چیو دیدی مشکلی نیست تجربش کنی هم؟
_ ن مرسی نمیخوام
و دستمو به سینه های لختش زدم و گفتم
_ بکش کنار هولش دادمو از تخت پاشدم و دستامو گذاشتم تو چشمام
_ تا ۵ میشمرم زود لباساتو بپوش
وقتی چشمامو باز کردم دیدم شلوارشو پوشیده ولی بالاتنش لخته
_ هوی تیشرتتم بپوش
+ من با تیشرت نمیتونم بخوابم
_ به من چه به هر حال حق نداری بدون لباس بیای تو تخت
+ مثلا چیکار میکن
_ هیچ کار فقط اوقت بیشتر درد میکشی
تهیونگ خندید
+ بکش کنار باو بچه و رفت و وسط تخت دراز کشید
_ اینطوری نمیشه باید وسط یه چیزایی بزارم و رفتو چند تا پالش اورد گذاشت رو تخت و یه خط درست شد
_ هر کس از این خط بگذره باید ۱۰۰ دلار به اون یکی بده
+ اون مغز فندقت با پول و چیزای منحرف کار میکنه دیگه ارع
_ هم مشکلیه؟
بدون جواب خوابید
از زبان تهیونگ:
خوابیده بودم که با درد شدیدی توی پهلوم پلند شدم دیدم یورا خانوم داره بهم لگد میزنع ( این چقد منم😂)+ نمیزاری بخوابیم؟؟؟ که یهو پاهاشو انداخت رو پاهای تهیونگ و دستشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد تهیونگ که خیلی خسته بود همینجوری با همون حالت خوابید
که با دادی که یورا زد از خواب پرید که دید بدن ضریف یورا روی بدن هیکلیشه و یورا داره به بازوهاش چنگ میزنه و سرشو تو گردن تهیونگ قایم کرده بود تهیونگ با شنیدن صدایی مثل ناله نگاهشو سمت یورا کرد
_ اهههه خیلی بزرگه درش بیار اههههه
+ دختره انتر تو خوابم منحرفی
که با مکی که یورا به گردن تهیونگ زد بدن تهیونگ داغ کرد یورا لباشو تو پوست تهیونگ حرکت میداد تهیونگ سرشو تو بالش فرو برد و نفس عمیقی کشید و از پهلوی یورا گرفت و از تخت انداختش پایین
_ با برخوردش به زمین از خواب شیرینش بلند شد
_ نمیتونی مثل ادم بخوابی؟
+ تو خواب چی میدیدی
_ اوف ب ت چ ایی باسن مقدسم درد میکنه اینبار مثل ادم بخواب و اومد رو تخت دراز کشید
+هوی تو روی من خوابیده بودی
_ اجوشی دروغ اصلا کار خوبی نیست حالا هم بخواب
یورا پشت به تهیونگ خوابید ته هم به زحمت خوابید
صبح نور خورشید به صورتش خورد بلند شد دید یورا تو بقلشه و مثل کوالا چسبیده بهش تهیونگ ناخواسته موهای صورت یورا رو از تو صورتش کنار زد
ته: چی پسره ابله دیوونه شدی که با دستش یکی زد تو سر یورا
_ چته وحشی شدی؟ بزار بخوابم
+ برو اونطرف مثل هشت پا بهم چسبیدی
یورا به خودش و اقای کیم نگاه کرد و دید بدناشون بهم چسبیده _ خو چیکار کنم عادت دارم تو خواب یه جیزیو بقل کنم
( بای تا پارت بعد کامنت و لایک یادتون نره
+ فک کردم به پسر های کیوت ضعف داری
با این حرفش سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم
_ هم همینطوره
+ میخوای نگاه کنی همینحوری
_ منکه همه چیتو دیدم خجالت میکشی؟
یهو اومد روم خیمه زد از حرکتش شوکه شدم
+ پس تو که همه چیو دیدی مشکلی نیست تجربش کنی هم؟
_ ن مرسی نمیخوام
و دستمو به سینه های لختش زدم و گفتم
_ بکش کنار هولش دادمو از تخت پاشدم و دستامو گذاشتم تو چشمام
_ تا ۵ میشمرم زود لباساتو بپوش
وقتی چشمامو باز کردم دیدم شلوارشو پوشیده ولی بالاتنش لخته
_ هوی تیشرتتم بپوش
+ من با تیشرت نمیتونم بخوابم
_ به من چه به هر حال حق نداری بدون لباس بیای تو تخت
+ مثلا چیکار میکن
_ هیچ کار فقط اوقت بیشتر درد میکشی
تهیونگ خندید
+ بکش کنار باو بچه و رفت و وسط تخت دراز کشید
_ اینطوری نمیشه باید وسط یه چیزایی بزارم و رفتو چند تا پالش اورد گذاشت رو تخت و یه خط درست شد
_ هر کس از این خط بگذره باید ۱۰۰ دلار به اون یکی بده
+ اون مغز فندقت با پول و چیزای منحرف کار میکنه دیگه ارع
_ هم مشکلیه؟
بدون جواب خوابید
از زبان تهیونگ:
خوابیده بودم که با درد شدیدی توی پهلوم پلند شدم دیدم یورا خانوم داره بهم لگد میزنع ( این چقد منم😂)+ نمیزاری بخوابیم؟؟؟ که یهو پاهاشو انداخت رو پاهای تهیونگ و دستشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد تهیونگ که خیلی خسته بود همینجوری با همون حالت خوابید
که با دادی که یورا زد از خواب پرید که دید بدن ضریف یورا روی بدن هیکلیشه و یورا داره به بازوهاش چنگ میزنه و سرشو تو گردن تهیونگ قایم کرده بود تهیونگ با شنیدن صدایی مثل ناله نگاهشو سمت یورا کرد
_ اهههه خیلی بزرگه درش بیار اههههه
+ دختره انتر تو خوابم منحرفی
که با مکی که یورا به گردن تهیونگ زد بدن تهیونگ داغ کرد یورا لباشو تو پوست تهیونگ حرکت میداد تهیونگ سرشو تو بالش فرو برد و نفس عمیقی کشید و از پهلوی یورا گرفت و از تخت انداختش پایین
_ با برخوردش به زمین از خواب شیرینش بلند شد
_ نمیتونی مثل ادم بخوابی؟
+ تو خواب چی میدیدی
_ اوف ب ت چ ایی باسن مقدسم درد میکنه اینبار مثل ادم بخواب و اومد رو تخت دراز کشید
+هوی تو روی من خوابیده بودی
_ اجوشی دروغ اصلا کار خوبی نیست حالا هم بخواب
یورا پشت به تهیونگ خوابید ته هم به زحمت خوابید
صبح نور خورشید به صورتش خورد بلند شد دید یورا تو بقلشه و مثل کوالا چسبیده بهش تهیونگ ناخواسته موهای صورت یورا رو از تو صورتش کنار زد
ته: چی پسره ابله دیوونه شدی که با دستش یکی زد تو سر یورا
_ چته وحشی شدی؟ بزار بخوابم
+ برو اونطرف مثل هشت پا بهم چسبیدی
یورا به خودش و اقای کیم نگاه کرد و دید بدناشون بهم چسبیده _ خو چیکار کنم عادت دارم تو خواب یه جیزیو بقل کنم
( بای تا پارت بعد کامنت و لایک یادتون نره
۲۴.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.