پارت هشتم

پارت هشتم
ات:چون تنها فرصتته(با خنده )
ته:قول میدم از این انتخابت هرگز پشیمون نشی بهت قول میدم همیشه عاشقت باشم و بعد ات رو بو...سید
بعد از چند دقیقه جدا شدند و ته ات رو محکم بغل کرد و روی تخت انداخت دقیقا چشماشون روبروی هم بودن و فقط یه میلی بینشون فاصله بود
ته :ات خیلی دوست دارم هرگز این عشق من نسبت به تو عوض نمیشه باور کن
ات:منم دوست دارم
ته :ات یه چیز باید بهت بگم
ات:چی
ته :ات وقتی تو خونریزی کردی دوقلو حامله بودی ولی به خاطر خونریزی شدید یکی از بچه ها مرد ات من واقعا متاسفم
ات:چی من دوقلو باردار بودم ؟ولی الان فقط یکیشون زندس
با این حرف تهیونگ مات موندم درسته این بچه رو نمیخاستم ولی بلاخره تکه ای از جونم بود برای همون بازم اشکم ریخت
ته:ات لطفا گریه نکن دکتر گفت خیلی باید مواظب باشیم مخصوصا نباید ناراحت بشی ناراحتی برای بچه سمه
ات:باشه پس گریه نمیکنم فقط به خاطر بچم ولی کاش دومی هم زنده میموند
ته :حالا ولش کاریه که شده الان فقط به خاطر بچمون قوی باشیم
ات:راست میگی
وبعد دوتایی باهم خندیدن تو بغل همدیگه خوابیدن
پایان پارت هشتم

(بچه ها ببخشید این پارت کم شد ولی دارم میرم صبحونه بخورم بیام یه پارت طولانی میزارم )
دیدگاه ها (۱۶)

پارت نهم ته:چرا ترکم کردی اتتتتت چرااااااا من به تو چیکار کر...

پارت دهم ویو ته بلاخره به آمریکا رسیدم ساعت حدودا پنج بود به...

پارت هفتم دکتر :آقای کیم خانم پارک چرا کمرشون اون شکلی بود ت...

پارت ششم که تهیونگ اولین ضربه ی شلاق رو به کمر لخ..ت ات زد ...

فیک تهیونگ ( درخواستی )

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط