سیاه و سفید pt

سیاه و سفید pt38
+ کوک
-بله
+دیگه نمیری
-اگه تو نخوای نمیرم
+ اگه میرفتی چیکار میکردی اونجا ؟
-نمیدونم شاید یه زندگی جدیدو شروع میکردم
آت جونکوکو بغل کردو از پشت گردنش گفت
+نرو
-چی؟
+نرو نمی‌خوام بری
و جونکوکو سفت‌تر بغل کرد
-باشه
+سرم درد می‌کنه
-بخوابیم
+اره
آت خوابید جوری که سرش تو سینه ی کوک بود، یکی از دست جونکوک زیر سر آت بود و داشت با موهاش بازی میکرد و اون یکی هم روی کمرش بود
(پرش زمانی به صبح)
آت با نوازش کمرش از خواب بیدار شد و سرشو اورد بالا و با جونکوک مواجه شد، یه لبخندی بهش زد .
کوک از لبخند آت قند تو دلش آب شد و بلافاصله آت رو بوسید و آرامش همیشگی که آت بهش میداد رو دوباره گرفت ولی اون عذاب وجدان ولش نمی‌کرد
-ات
+هوم
-چطوری میخوای منو ببخشی
+چرا
-من بچه ی خودمونو کشتم
+اون بچه حتی قلبشم شکل نگرفته بود بعدشم شاید تو آینده یکی بهترش درست بشه
جونکوک با حرف آت لبخندی زد دوباره آن رو بوسید و یکم از لباش فاصله گرفت و گفت
-شیطون شدی
+حیحیحی
بچه‌ها ببخشید کم بود اگه امتحانا اجازه بدن بیشتر می‌نویسم🙃😑
دیدگاه ها (۳)

سیاه و سفید pt39-بریم صبحونه بخوریم+اوهوم-پس بلند شو بریم+نم...

سیاه و سفید pt40(پرش زمانی فردا)آت و جونکوک بعداز التماس های...

سیاه و سفید pt37سوار ماشین شدن و رفتن به سمت خونه کوک ، نرفت...

سیاه و سفید pt36آت و جیمین از شوگا خدافظی کردن و از بیمارستا...

عشق ممنوع

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط