سیاه و سفید pt39
سیاه و سفید pt39
-بریم صبحونه بخوریم
+اوهوم
-پس بلند شو بریم
+نمیتونم پاشم پامم درد میکنه
کوک از کاری که با آت کرده بود واقعا ناراحت بود هرچقدر هم آت هرچی میگفت بازم اون عذاب وجدان نابودش میکرد ، اره همون جونکوکی تا چهار سال پیش براش مهم نبود کی آسیب میبینه که میمیره یا کی عذاب میکشه الان به کسی که بخاطر عشقش پشیمون ترین آدم روی زمین
-خب بیا بغلت کنم
کوک آت رو براید بغل کرد و بردش پایین و گذاشتش رو صندلی
-خب فعلا بیا این آب پرتقالو بخور تا ببینم چیکار میکنم
کوک لیوانه آب پرتقال رو داد به آت و خودش هم رفت تو آشپز خونه ، آت داشت آب پرتغال میخورد که کوک گفت
-چی میخوری خانم جـٔون
آت آب پرتقال پرید تو گلوش و داشت سرفه میکرد
+چی ؟ خانم جـٔون؟
-اره دیگه انتظار دیگه ای داشتی
+چی میگی تو ؟
-بهش فک نکن
کوک شروع کرد صبحانه درست کردن ،همون صبحونه ای که آت براش با نون تست درست کرده بود، بعد چند مین از آشپز خونه درومد و بشقاب رو جلوی آت گذاشت
-بفرماید خانوم
+عه یادت مونده
-من هر چیزی که راجب تو باشه یادمه
آت به جونکوک خیره شد
-چرا منو نگاه میکنی بخور دیگه ببین دستپختم خوبه
آت یه تیکه از نون تست با تخم مرغ خورد از طعمش واقعا خوشش اومد
-خوبه
+خیلی خوشمزس دستپختت خوبه
-بردم به جین هیونگم
+جین؟
-اره یکی از دوستامه
+آها
ادامه صبحونشون رو خوردن و رفتن رو مبل نشستن که گوشی آت زنگ خورد
@ات کجایی
+سلام داداش جونم منم خوبم
@سلام کجایی
+خونه
@پیش جونکوکی(چون جیمین با شوگا حرف زده بود قضیه رو میدونست)
+اره
@گوشیو بده بهش
+باشه
آت گوشیو داد به جونکوک
-بله
@اگه آت پیشت برو یجا دیگه
کوک از جاش بلند شد و رفت تو بالکن و چون آت پاش درد میکرد نتونست بلند شه
@خب ببین فرداشب تولد آت الان بلیط بگیرید بیاید کره منو جیمین هم اومدیم کره
-جدی؟میخوای مهمونی بگیری
@اره
-بریم صبحونه بخوریم
+اوهوم
-پس بلند شو بریم
+نمیتونم پاشم پامم درد میکنه
کوک از کاری که با آت کرده بود واقعا ناراحت بود هرچقدر هم آت هرچی میگفت بازم اون عذاب وجدان نابودش میکرد ، اره همون جونکوکی تا چهار سال پیش براش مهم نبود کی آسیب میبینه که میمیره یا کی عذاب میکشه الان به کسی که بخاطر عشقش پشیمون ترین آدم روی زمین
-خب بیا بغلت کنم
کوک آت رو براید بغل کرد و بردش پایین و گذاشتش رو صندلی
-خب فعلا بیا این آب پرتقالو بخور تا ببینم چیکار میکنم
کوک لیوانه آب پرتقال رو داد به آت و خودش هم رفت تو آشپز خونه ، آت داشت آب پرتغال میخورد که کوک گفت
-چی میخوری خانم جـٔون
آت آب پرتقال پرید تو گلوش و داشت سرفه میکرد
+چی ؟ خانم جـٔون؟
-اره دیگه انتظار دیگه ای داشتی
+چی میگی تو ؟
-بهش فک نکن
کوک شروع کرد صبحانه درست کردن ،همون صبحونه ای که آت براش با نون تست درست کرده بود، بعد چند مین از آشپز خونه درومد و بشقاب رو جلوی آت گذاشت
-بفرماید خانوم
+عه یادت مونده
-من هر چیزی که راجب تو باشه یادمه
آت به جونکوک خیره شد
-چرا منو نگاه میکنی بخور دیگه ببین دستپختم خوبه
آت یه تیکه از نون تست با تخم مرغ خورد از طعمش واقعا خوشش اومد
-خوبه
+خیلی خوشمزس دستپختت خوبه
-بردم به جین هیونگم
+جین؟
-اره یکی از دوستامه
+آها
ادامه صبحونشون رو خوردن و رفتن رو مبل نشستن که گوشی آت زنگ خورد
@ات کجایی
+سلام داداش جونم منم خوبم
@سلام کجایی
+خونه
@پیش جونکوکی(چون جیمین با شوگا حرف زده بود قضیه رو میدونست)
+اره
@گوشیو بده بهش
+باشه
آت گوشیو داد به جونکوک
-بله
@اگه آت پیشت برو یجا دیگه
کوک از جاش بلند شد و رفت تو بالکن و چون آت پاش درد میکرد نتونست بلند شه
@خب ببین فرداشب تولد آت الان بلیط بگیرید بیاید کره منو جیمین هم اومدیم کره
-جدی؟میخوای مهمونی بگیری
@اره
۹.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.