ازدواج اجباری
ویو جیمین
باورم نمیشه اون لاران بود چقدر خوشگله ولی فکر کنم دوست پسر داره مزاحمش نشم که یهو چشم تو چشم شدیم انگار نشناخت خوب حق هم داره من از اون موقع تاحالا مثل خودش خیلی فرق کردم و بلند شد و از اون طرف معذرت خواهی کرد پس انگار دوست پسرش نبود به قیافه ی ا/ت نگاه کردم که نگاه لاران میکرد خیلی سریع مردمک چشمش رو من میآورد و بازم نگاه لاران میکرد. من این نگاهشو میشناسم وقتی نقشه اش خراب میشد این. نگاهو داشت همیشه
ویو ا/ت
نه نه نه نه بازم خراب کردیییی اخه دختره ی احمق چرا اونجوری هلش دادی الان لاران قطعا فهمیده که نقشه ای داشتم ولی انگار جیمین و نشناخته و این خوبه ولی اگه ازم بپرسه پس یونگی کو چه جوابی بهش بعدمممم همش تقصیر جیمین هستش اگه اون زودتر میومد و لاران میگرفت و یک صحنه ی عاشقانه درست می کرد همه چی به خوبی و خوشی تموم میشد ولیییی چراااا فکر کنم این دوتا اصن قسمت هم نیستن ولی نه من قرار نیست کم بیارم دست جیمین و گرفتم و از لاران خداحافظی کردم
جیمین:اونو میشناختی
ا/ت:آره دوستمه و دختر عموی یونگی
جیمین :پس خودشه (آروم)
ا/ت:چیزی گفتی
جیمین :نه، خوب حالا کجا میریم
ا/ت:همیجا فقط منو برسون بخونه
جیمین :چته باز
ا/ت:هیچیییی
جیمین:خدایا یک عقلی به این بده یک پولی به ما
ا/ت:شنیدیم چی گفتیا
جیمین:گفتم که بشنوی گاو
ا/ت:گمشو بریم تو ماشین که یک لحظه هم نمیخام ریختتو ببینم
جیمین: دلم برای یونگی میسوزه
ا/ت:چرا
جیمین:چون مجبوره هروز قیافه گاوتو ببینه
باورم نمیشه اون لاران بود چقدر خوشگله ولی فکر کنم دوست پسر داره مزاحمش نشم که یهو چشم تو چشم شدیم انگار نشناخت خوب حق هم داره من از اون موقع تاحالا مثل خودش خیلی فرق کردم و بلند شد و از اون طرف معذرت خواهی کرد پس انگار دوست پسرش نبود به قیافه ی ا/ت نگاه کردم که نگاه لاران میکرد خیلی سریع مردمک چشمش رو من میآورد و بازم نگاه لاران میکرد. من این نگاهشو میشناسم وقتی نقشه اش خراب میشد این. نگاهو داشت همیشه
ویو ا/ت
نه نه نه نه بازم خراب کردیییی اخه دختره ی احمق چرا اونجوری هلش دادی الان لاران قطعا فهمیده که نقشه ای داشتم ولی انگار جیمین و نشناخته و این خوبه ولی اگه ازم بپرسه پس یونگی کو چه جوابی بهش بعدمممم همش تقصیر جیمین هستش اگه اون زودتر میومد و لاران میگرفت و یک صحنه ی عاشقانه درست می کرد همه چی به خوبی و خوشی تموم میشد ولیییی چراااا فکر کنم این دوتا اصن قسمت هم نیستن ولی نه من قرار نیست کم بیارم دست جیمین و گرفتم و از لاران خداحافظی کردم
جیمین:اونو میشناختی
ا/ت:آره دوستمه و دختر عموی یونگی
جیمین :پس خودشه (آروم)
ا/ت:چیزی گفتی
جیمین :نه، خوب حالا کجا میریم
ا/ت:همیجا فقط منو برسون بخونه
جیمین :چته باز
ا/ت:هیچیییی
جیمین:خدایا یک عقلی به این بده یک پولی به ما
ا/ت:شنیدیم چی گفتیا
جیمین:گفتم که بشنوی گاو
ا/ت:گمشو بریم تو ماشین که یک لحظه هم نمیخام ریختتو ببینم
جیمین: دلم برای یونگی میسوزه
ا/ت:چرا
جیمین:چون مجبوره هروز قیافه گاوتو ببینه
۴.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.