چند وقتی ست

چند وقتی ست
ساعت جلو میرود اما زمان ایستاده
روز میشود اما شب مانده
قلب میزند ولی واقعا مرده است
سایه‌ام پشت سرم راه می‌رود
بی‌صدا بی‌روح همراهی سرد
چشم‌ها بازند ولی خوابند
گام‌ها برداشته می‌شوند اما به جایی نمی‌رسند
صدای خنده‌ها از دور می‌آید
اما سکوت درون فریاد می‌زند
دلم پر است از غم‌های ناگفته
و لبانم خشکیده از سخن‌هایی که گفته نشد
سایه می‌کشد ردش را روی دیوارهای تنهایی
همچون خاطره‌ای که نمی‌رود
چند وقتی ست
زندگی می‌گذرد، اما من هنوز
در لحظه‌ای که تو رفتی، جا مانده‌ام
دیدگاه ها (۰)

و هیچ کس نمی‌تواند مرا بشنودمگر اینکه خود بخواهد مرا بخواندو...

خدم دنیامو میسازم،با محدودیت های دختر بودنم.

آرامش🧚🏻‍♀️💚

چپتر ۱۴ _ تولد سایه، مرگ نورداخل محفظه شیشه ای.نفس های بریده...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط