متعلق به او
#متعلقبهاو
#part59
_عزیزم چیشده چرا بغض کردی
کوک لارا رو زمین گذاشت که لارا چهار دست و پا رفت و عروسک گربه ایش رو که کوک براش خریده بود بغل کرد و شروع کرد بازی کردن
+خیلی حس خوبی گرفتم هیچ وقت فکر نمیکردم مامان بشم
_منم فکر نمیکردم بابا بشم تا اینکه تو رو دیدم و آرزویی که تو ذهنم از خودم و خودت رو ساخته بودم رو واقعی کردم این کلوچه نتیجه عشق من و توعه مخصوصا اون چشاش که حسابی دل منو برده
+چشماش؟
_چون شبیه چشما توعه
+چه فایده داره اون همه چیزش به تو رفته
_ولی چشماش نه شاید بخاطر همونا هیچ وقت نزارم پسری نزدیکش شه
+بابایی غیرتی
کوک خنده ای کرد و سرشو تکون داد بعد انگوشتشو رو گونه دخترک گذاشت و گفت
_خیلی دوست دارم
+منم دوست دارم
هردو لبایه همو بوسیدن که یهو چیزی محکم خورد تو صورت کوک عروسک گربه ایه لارا بود کوک به لارا نگاه کرد که اخم کرده بود
چهار دست و پا به طرف سئول رفت و از یقش گرفت وایستاد و سرشو تکون داد
+نمیتونم شوهرمو ببوسم
÷با....با
+قبل اینکه بابات باشه شوهر منه
لارا سرشو تکون داد به نشونه نه
لارا گازی از دماغ سئول گرفت
+آخ دماغمو کندی
طرف کوک رفت یدونه هم زد تو صورتش
_الان بابا رو زدی؟
تو بغل سئول نشست
+چطور منو گاز بگیره تو رو کار نداشته باشه؟
_اون به تو حسودی کرده
+به توهم حسودی کرد
÷(خنده)
_میخندی کوچولو؟اگه گازت نگرفتم
و کوک طرف لارا رفت و شروع کرد به قلقلک دادن لارا و سئول و بعد اون دوتارو همزمان تو بغلش گرفت صدا خندها هرسه تاشون کله عمارت رو برداشته بود
و چندین سال بعد.......
پایان
ممنون بابت تموم حمایت هایی که کردین
#part59
_عزیزم چیشده چرا بغض کردی
کوک لارا رو زمین گذاشت که لارا چهار دست و پا رفت و عروسک گربه ایش رو که کوک براش خریده بود بغل کرد و شروع کرد بازی کردن
+خیلی حس خوبی گرفتم هیچ وقت فکر نمیکردم مامان بشم
_منم فکر نمیکردم بابا بشم تا اینکه تو رو دیدم و آرزویی که تو ذهنم از خودم و خودت رو ساخته بودم رو واقعی کردم این کلوچه نتیجه عشق من و توعه مخصوصا اون چشاش که حسابی دل منو برده
+چشماش؟
_چون شبیه چشما توعه
+چه فایده داره اون همه چیزش به تو رفته
_ولی چشماش نه شاید بخاطر همونا هیچ وقت نزارم پسری نزدیکش شه
+بابایی غیرتی
کوک خنده ای کرد و سرشو تکون داد بعد انگوشتشو رو گونه دخترک گذاشت و گفت
_خیلی دوست دارم
+منم دوست دارم
هردو لبایه همو بوسیدن که یهو چیزی محکم خورد تو صورت کوک عروسک گربه ایه لارا بود کوک به لارا نگاه کرد که اخم کرده بود
چهار دست و پا به طرف سئول رفت و از یقش گرفت وایستاد و سرشو تکون داد
+نمیتونم شوهرمو ببوسم
÷با....با
+قبل اینکه بابات باشه شوهر منه
لارا سرشو تکون داد به نشونه نه
لارا گازی از دماغ سئول گرفت
+آخ دماغمو کندی
طرف کوک رفت یدونه هم زد تو صورتش
_الان بابا رو زدی؟
تو بغل سئول نشست
+چطور منو گاز بگیره تو رو کار نداشته باشه؟
_اون به تو حسودی کرده
+به توهم حسودی کرد
÷(خنده)
_میخندی کوچولو؟اگه گازت نگرفتم
و کوک طرف لارا رفت و شروع کرد به قلقلک دادن لارا و سئول و بعد اون دوتارو همزمان تو بغلش گرفت صدا خندها هرسه تاشون کله عمارت رو برداشته بود
و چندین سال بعد.......
پایان
ممنون بابت تموم حمایت هایی که کردین
۱۷.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.