پارت14
پارت14
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جیسون:خب بالاخره وقتشه پاشو لایلا باید بریم سراغ لیا
لایلا:اهوم بریم
و رفتن و لیا رو دیدن که بلند شده و روی تخت نشسته
لیا:جیسون میبینی کسی که عاشقشم چقدر رفتارش باهام بده(گریه)
جیسون:اوه عزیزم
لایلا:نگران نباش اونم درست میشه فعلا پاشو برو دست و روتو بشور بیا که کارت داریم
لیا:هوم چیکار
جیسون:میفهمی فقط زود باش
لیا:اوم باشه
و لیا رفت و اومد و جیسون و لایلا لیا رو حموم کردن و ارایش کردن و یه لباس قشنگ هم براش پوشوندن و کاملا حاضرش کردن لیا خیلی شگفت زده شده بود
لیا :ای...این منم
لایلا:اهوم خوده خودتی
جیسون:عالی شدی خب حالا وقته سوپرایزه
لیا:چه سوپرایزی؟
جیسون:خودت میفهمی اول باید چشاتو ببندیم تا کار درست پیش بره
و لایلا چشمای لیارو بست و دستاش و گرفتن و سوار ماشین شدن و به محل قرار رسیدن
لیا:خب باز کن دیگه
جیسون:اوم خوبه آماده ای ۱..۲...۳
همه:تولدت مبارکککک
لیا:اینا واقعا برای منه(شوک)
جه بوم:البته پرنسس زیبای من
لیا:چ...چی
جه بوم:منو ببخش عزیزم من عاشقتم خواهش میکنم منو ببخش و ترکم نکن من عاشقتم
لیا:مگه میشه ترکت کنم منم عاشقتم
همه:مبارکهع
و همو بغل کردن و دیگه کیس رفتن
و همه نوبتی هدیه هاشون و دادن تا نوبت رسید به خوده جه بوم
جه بوم:بفرما اینم هدیه من
لیا:اینکه کلیده اینم سوییچه
جه بوم:بله عزیزم این کلید شرکت شماست و اینم سوییچ ماشینته
لیا:عاشقتم عاشق همتونم خیلی دوستون دارم(گریه)
خلاصه که اونشب حسابی جشن گرفتن و خوشحال بودن
فردا عصر هم جیسون یا پدر و مادرش قرار داشت تا خودشو معرفی کنه و خیلی هم میترسید و هم هیجان داشت
*پرش زمانی به فردا عصر موقع قرار*
............
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جیسون:خب بالاخره وقتشه پاشو لایلا باید بریم سراغ لیا
لایلا:اهوم بریم
و رفتن و لیا رو دیدن که بلند شده و روی تخت نشسته
لیا:جیسون میبینی کسی که عاشقشم چقدر رفتارش باهام بده(گریه)
جیسون:اوه عزیزم
لایلا:نگران نباش اونم درست میشه فعلا پاشو برو دست و روتو بشور بیا که کارت داریم
لیا:هوم چیکار
جیسون:میفهمی فقط زود باش
لیا:اوم باشه
و لیا رفت و اومد و جیسون و لایلا لیا رو حموم کردن و ارایش کردن و یه لباس قشنگ هم براش پوشوندن و کاملا حاضرش کردن لیا خیلی شگفت زده شده بود
لیا :ای...این منم
لایلا:اهوم خوده خودتی
جیسون:عالی شدی خب حالا وقته سوپرایزه
لیا:چه سوپرایزی؟
جیسون:خودت میفهمی اول باید چشاتو ببندیم تا کار درست پیش بره
و لایلا چشمای لیارو بست و دستاش و گرفتن و سوار ماشین شدن و به محل قرار رسیدن
لیا:خب باز کن دیگه
جیسون:اوم خوبه آماده ای ۱..۲...۳
همه:تولدت مبارکککک
لیا:اینا واقعا برای منه(شوک)
جه بوم:البته پرنسس زیبای من
لیا:چ...چی
جه بوم:منو ببخش عزیزم من عاشقتم خواهش میکنم منو ببخش و ترکم نکن من عاشقتم
لیا:مگه میشه ترکت کنم منم عاشقتم
همه:مبارکهع
و همو بغل کردن و دیگه کیس رفتن
و همه نوبتی هدیه هاشون و دادن تا نوبت رسید به خوده جه بوم
جه بوم:بفرما اینم هدیه من
لیا:اینکه کلیده اینم سوییچه
جه بوم:بله عزیزم این کلید شرکت شماست و اینم سوییچ ماشینته
لیا:عاشقتم عاشق همتونم خیلی دوستون دارم(گریه)
خلاصه که اونشب حسابی جشن گرفتن و خوشحال بودن
فردا عصر هم جیسون یا پدر و مادرش قرار داشت تا خودشو معرفی کنه و خیلی هم میترسید و هم هیجان داشت
*پرش زمانی به فردا عصر موقع قرار*
............
۲.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.