با صدایی که به زور شنیده میشد گفت

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟽"

با صدایی که به زور شنیده میشد گفت :

الا ــــ تهـ ... تهیونگ لطفا ...

اما من بی‌توجه میگویم :

ــــ تو به چه حقی حلقه‌ی ازدواج من و بین اون همه آدم پرت کردی رو زمین ها ؟ اصلا اون حلقه‌ها از کجا اومدن ؟ اون مهمونا از کجا اومدن ؟ مگه قرار نبود فقط من توی پتیاره رو عقد کنم و تموم شه بره هان ؟

به خرخر افتاده بود و صورتش کبود شده بود که با عصبانیت ولش کردم و پرتش کردم روی زمین

ــــ میخواستی ا.ت و بچزونی ؟ اصلا چرا دعوتش کردی هان ؟ میخواستی خون به دلش کنی آره ؟ میخواستی بیشتر از این جونش و بگیری آره ؟

از صدای فریادهایم به گریه می‌افتد و من به این فکر میکنم که ا.تم الان چقدر گریه کرده است ؟ چقدر زجر کشیده است ؟ چقدرخودخوری کرده و چقدر صحنه‌ی امروز جلوی چشمانش نقش بسته است ؟

اصلا نکند حالش بد شده باشد ؟ نکند قرص‌هایش را نخورد و وعده غذاییش را به تعویق بی‌اندازد ؟

نکند الان منتظر من باشد و من بیشرف مثلا به حجله‌ی تازه‌ عروسم آمده بودم

کتم رو گوشه‌ای پرت میکنه و دستم را روی چشمانم میکشم تا شاید آرام شوم

که لیوانی با محتویات قرمز رنگ رو‌به‌رویم قرار میگیرد

دستش رو پس میزنم و میخواهم دراز بکشم که میگوید :

الا ــــ بخور برای سردردت خوبه

پوزخندی میزنم و میگویم :

ــــ من از دست تو هیچی نمیگیرم

پافشاری میکند و میگوید :

الا ــــ باشه هر چی تو بگی ولی الان فقط این و بخور تا سردردت خوب بشه

"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
دیدگاه ها (۰)

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"نمیدانم چرا نمیتوانستم به او اعتماد...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟿"باورم نمیشور که دیشب به الا تـ*عـ*ر...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟼" با عصبانیت میگوید : خاله ــــ تو چ...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟻"خاله با لبخندی فریبنده سمتم می‌آید ...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟺"آخ از آن چشمانش آخ از آن غم نگاهش م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط