نمیدانم چرا نمیتوانستم به او اعتماد کنم
"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"
نمیدانم چرا نمیتوانستم به او اعتماد کنم
به اویی که ظرف چند هفته زندگیام را از هم فرو پاشید و آیندهام را ویران کرد
مردد لیوان را گرفتم و بو کردم وقتی مطمئن شدم هیچ بویی نمیدهد یه نفس سر کشیدم
دوباره خواستم دراز بکشم که سرگیجهی بدی سراغم اومد
حس میکردم دنیا دور سرم میچرخه
دمای بدنم بالا رفته بود و حسابی گرمم شده بود
دست انداختم و کراواتم را شل کردم تا شاید کفایتی دهد اما بیفایده بود
نگاهم که به نیشخند الا میافتد تازه حساب کار دستم میآید
دست دور کراوات شل شدهام میاندازد و منی را که دیگر تعادل ندارم به سمت خود میکشد و زمزمه میکند :
الا ــــ نگران نباش شوهرم قول میدم پشیمون نمیشی
***
با سردرد شدیدی چشمهایم را از هم فاصله میدهم
فضای اتاق برایم ناآشناست
طول میکشد تا به یاد بیاورم که دیشب چه شد و چه گذشت
نگاهم را داخل اتاق میچرخانم که با دیدن الایی که کنارم دراز کشیده و در خواب چشمانم گشاد میشوند
صبر کن ببینم چرا لخت بود !؟ این کبودیهای بدنش چه میگفتند !؟ دیشب چه اتفاقی افتاده بود !؟
با درک ماجرا سطل آب یخی رویم خالی میشود
نه نه نه نه من با او نبودهام
مطمئنم نبودهام
ولی وقایع چیز دیگری را نشان میداد
صحنهی بوسهای در ذهنم نقش میبندد و سرم تیر میکشد
کم کم همه چیز به یادم میآید
همه اتفاقات دیشب جز به جز یادم میآیند
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"
نمیدانم چرا نمیتوانستم به او اعتماد کنم
به اویی که ظرف چند هفته زندگیام را از هم فرو پاشید و آیندهام را ویران کرد
مردد لیوان را گرفتم و بو کردم وقتی مطمئن شدم هیچ بویی نمیدهد یه نفس سر کشیدم
دوباره خواستم دراز بکشم که سرگیجهی بدی سراغم اومد
حس میکردم دنیا دور سرم میچرخه
دمای بدنم بالا رفته بود و حسابی گرمم شده بود
دست انداختم و کراواتم را شل کردم تا شاید کفایتی دهد اما بیفایده بود
نگاهم که به نیشخند الا میافتد تازه حساب کار دستم میآید
دست دور کراوات شل شدهام میاندازد و منی را که دیگر تعادل ندارم به سمت خود میکشد و زمزمه میکند :
الا ــــ نگران نباش شوهرم قول میدم پشیمون نمیشی
***
با سردرد شدیدی چشمهایم را از هم فاصله میدهم
فضای اتاق برایم ناآشناست
طول میکشد تا به یاد بیاورم که دیشب چه شد و چه گذشت
نگاهم را داخل اتاق میچرخانم که با دیدن الایی که کنارم دراز کشیده و در خواب چشمانم گشاد میشوند
صبر کن ببینم چرا لخت بود !؟ این کبودیهای بدنش چه میگفتند !؟ دیشب چه اتفاقی افتاده بود !؟
با درک ماجرا سطل آب یخی رویم خالی میشود
نه نه نه نه من با او نبودهام
مطمئنم نبودهام
ولی وقایع چیز دیگری را نشان میداد
صحنهی بوسهای در ذهنم نقش میبندد و سرم تیر میکشد
کم کم همه چیز به یادم میآید
همه اتفاقات دیشب جز به جز یادم میآیند
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
- ۲.۱k
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط