عشق پنهانی من
عشق پنهانی من
part 12
رو زمین نشسته بودم انقدر گریه کردم و مشت زدم به زمین که از دستم خون اومد خیلی حالی برا گریه هم نداشتم
من تنها کسمم تو زندگیم از دس داده بودم
ویو جیمین
بعد این گه دکتر رفت
چند بار به سمتش قدم برداشتم خواستم بهش دل داری بدم ولی این حق رو به خودم نتونستم بدم
رفتم سمتش
خم شدم سمتش دستم رو دراز کردم خواستم بزارم رو شونش
ولی تردد کردم دستم با شونش دو سانتی فاصله نداشت که منصرف شدم و دستم رو کشیدم عقب که گفتم
جیمین. خواهش میکنم بس کن
تحمل گریه کردن هم برات نمونده نمیبینی
صداتم بیرون نمیاد دیگه
پاشو خواهش میکنم بزار ببرمت خونت
دیگه نمیشه اینجا بمونی
ا.ت با چشمای گریون و سر پایین از جاش پاشد
و دوتا قدم ور نداشته بود بیهوش خودش رو توی دستای جیمین ولو کرد
ویو جیمین
وقتی گفتم پاشو بریم
به حرفم گوش داد ولی دوتا قدم ور نداشته بود بیهوش شد و براید استایل بقلش کردم و داد زدم دکتر
که چند تا پرستار به سمتم دوید. و منو به سمت یه اتاقی هدایت کردن
ا.ت رو گذاشتم رو تخت و دکتر اومد و معاینش کرد و گفت خیلی فشار بهش وارد شده
از روی فشار عصبی بیهوش شده یه آرامبخش به سرمش زد
بعد چندمین سرمش تموم شد و پرستار گفت که میتونم ببرمش ولی ا.ت هنوز به هوش نیومده بود
مجبور شدم براید استایل بغلش کنم و به سمت ماشین رفتن و به کمک یکی درو ماشین رو وا کردم و ا.ت رو تو ماشین گذاشتم و رفتم به سمت خونه خودم بعد چندمین رفتم رسیدم به خونه و ا.ت رو بردم داخل و رو تخت خوابوندمش
بالا سرش نشسته بودم که دستم رو گذاشتم کنار دستش و سرم رو گذاشتم روی دستم و چشمام رو بستم
..پرش زمانی به شب ساعت ۸
ویو ا.ت چشمام رو باز کردم و دیدم یه جای دیگا ام ولی اتاق خودم نیس
سرم رو چرخوندم و دیدم جیمین کنارم نشسته و سرش رو گذاشته رو دستش
آروم از رو تخت اومدم پایین که با بالا پایین شدن تخت جیمین سرش رو آورد بالا و سر پا ایستاد
جیمین . خوبی جاییت درد میکنه
دستت دستت درد داره
ا.ت چیزیم نیس ولی من اینجا چی کار میکنم
جیمین. مجبور شدم بیارمت اینجا بیهوش شدی از فشار زیاد
نتونستم ببرمت خونت
ویو جیمین
بعد اینه که گفتم نتونستم ببرمت خونت
دیدم ا.ت اومد سمتم و بغلم کرد و منم محکم بغلش کردم دلم واسه بغل کردنش تنگ شده بود
بعد چندمین دیدم پیرهنم قطره قطره خیس میشه
فهمیدم داره گریه میکنه نخواستم تو خودش بزاره بمونه و گزاشتم گریه
بعد چند دیقه از خودم جداش کردم و به صورتش نگا کردم با دستم اشک هاش رو پاک کردم
جیمین . میگذره تو تنها نیستی
من پیشتم
من تنهات نمیزارم
بهت قول میدم میگذره
که ا.ت رو کشیدم سمت خودم و سرش رو گذاشتم رو شونم و براید استایل بغلش کردم و بردمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم
کامنت ۳۵ لایک۲۵
part 12
رو زمین نشسته بودم انقدر گریه کردم و مشت زدم به زمین که از دستم خون اومد خیلی حالی برا گریه هم نداشتم
من تنها کسمم تو زندگیم از دس داده بودم
ویو جیمین
بعد این گه دکتر رفت
چند بار به سمتش قدم برداشتم خواستم بهش دل داری بدم ولی این حق رو به خودم نتونستم بدم
رفتم سمتش
خم شدم سمتش دستم رو دراز کردم خواستم بزارم رو شونش
ولی تردد کردم دستم با شونش دو سانتی فاصله نداشت که منصرف شدم و دستم رو کشیدم عقب که گفتم
جیمین. خواهش میکنم بس کن
تحمل گریه کردن هم برات نمونده نمیبینی
صداتم بیرون نمیاد دیگه
پاشو خواهش میکنم بزار ببرمت خونت
دیگه نمیشه اینجا بمونی
ا.ت با چشمای گریون و سر پایین از جاش پاشد
و دوتا قدم ور نداشته بود بیهوش خودش رو توی دستای جیمین ولو کرد
ویو جیمین
وقتی گفتم پاشو بریم
به حرفم گوش داد ولی دوتا قدم ور نداشته بود بیهوش شد و براید استایل بقلش کردم و داد زدم دکتر
که چند تا پرستار به سمتم دوید. و منو به سمت یه اتاقی هدایت کردن
ا.ت رو گذاشتم رو تخت و دکتر اومد و معاینش کرد و گفت خیلی فشار بهش وارد شده
از روی فشار عصبی بیهوش شده یه آرامبخش به سرمش زد
بعد چندمین سرمش تموم شد و پرستار گفت که میتونم ببرمش ولی ا.ت هنوز به هوش نیومده بود
مجبور شدم براید استایل بغلش کنم و به سمت ماشین رفتن و به کمک یکی درو ماشین رو وا کردم و ا.ت رو تو ماشین گذاشتم و رفتم به سمت خونه خودم بعد چندمین رفتم رسیدم به خونه و ا.ت رو بردم داخل و رو تخت خوابوندمش
بالا سرش نشسته بودم که دستم رو گذاشتم کنار دستش و سرم رو گذاشتم روی دستم و چشمام رو بستم
..پرش زمانی به شب ساعت ۸
ویو ا.ت چشمام رو باز کردم و دیدم یه جای دیگا ام ولی اتاق خودم نیس
سرم رو چرخوندم و دیدم جیمین کنارم نشسته و سرش رو گذاشته رو دستش
آروم از رو تخت اومدم پایین که با بالا پایین شدن تخت جیمین سرش رو آورد بالا و سر پا ایستاد
جیمین . خوبی جاییت درد میکنه
دستت دستت درد داره
ا.ت چیزیم نیس ولی من اینجا چی کار میکنم
جیمین. مجبور شدم بیارمت اینجا بیهوش شدی از فشار زیاد
نتونستم ببرمت خونت
ویو جیمین
بعد اینه که گفتم نتونستم ببرمت خونت
دیدم ا.ت اومد سمتم و بغلم کرد و منم محکم بغلش کردم دلم واسه بغل کردنش تنگ شده بود
بعد چندمین دیدم پیرهنم قطره قطره خیس میشه
فهمیدم داره گریه میکنه نخواستم تو خودش بزاره بمونه و گزاشتم گریه
بعد چند دیقه از خودم جداش کردم و به صورتش نگا کردم با دستم اشک هاش رو پاک کردم
جیمین . میگذره تو تنها نیستی
من پیشتم
من تنهات نمیزارم
بهت قول میدم میگذره
که ا.ت رو کشیدم سمت خودم و سرش رو گذاشتم رو شونم و براید استایل بغلش کردم و بردمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم
کامنت ۳۵ لایک۲۵
۲۰.۷k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.