عشق پنهانی من
عشق پنهانی من
part 14
با بسته شدن چشماش اشک هایی که تو چشماش جمع شده بود ریخن رو ملافه
با هر قطره اشکی که میریخت حس میکردم قلبم تنگی میاره
همینجوری رفتم یه گوشا ای نشستم و اجازه دادم حس کنه با خودشه و بتونه خودش رو خالی کنه به یاد پدرش باشه
نخواستم با گفتن این که تموم میشه مزاحمش باشم خواشتم برا خودش باشه فک کنه ولی حس کنه که کنارشم و حس کنه پیششم
تو هیچ شرایطی ولش نمیکنم
ولی من میدونم از این به بعد دیگه به هیچ کس هیچ چیز نه نزدیک میشه و نه ارتباطی با ادما بر قرار میکنم
ولی نمیدونم چرا حس میکنم منم جزء اون آدمام
سرم رو به صندلی که نشسته بودم تکیه دادم و چشم به سقف دوختم
و تو افکار خودم غرق شدم نمیدونم چند یاعت همینجوری بی سرو صدا فکر میکردم ولی وقتی سرم رو بالا آوردم کم کم هوا تاریک میشد
از روی صندلی پاشدم و ا.ت رو نگا کردم مثل یه فرشته خوابیده بودم
یه لبخند سطحی به لبام اومد ولی به سمت در برگشتم و آروم از اتاق خارج شدم و
رفتم پایین به خدمت کارا گفتم غذا آماده کنن و برن دیگه کاری برا موندن نداشتن
بعد چند دیقه رفتم و کنار ا.ت رو تخت نشستم آروم دستم رو به موهاش کشیدم رو موهای ا.ت از اول قفلی بودم یادم میاد خیلی وقتا با موهای ا.ت بازی میکردم و اون خوشش میاومد از توجه ام بهش آروم اسمش رو گفتم ا.ت بیدار شو زیاد خوابیدی
ویو ا.ت
حس کردم یکی صدام میزنه و دستش رو موهامه
آروم چشمام رو باز کردم و دیدم جیمینه مثل دفعه قبلا دستش رو موهام بود با چشمام به دستش نگا میکردم که زود دستش رو از رو موهام کشید بلند شدم و رو تخت نشستم و دستی به پیشونیم کشیدم و هماهنگ با پاشدنم از روی تخت گفتم
ا.ت . نیازی نبود دستت رو از رو موهام بکشی
اذیتم نمیکنه
و از اتاق رفتم بیرون
ویو جیمین
وقتی اینو گفت افکارم قلبم قفلی زد
یعنی چی الان من اگه نزدیکش باشم بدش نمیاد یعنی درد نمیدم بهش بخشیده منو با کلی سوال منو ول کرد و رفت ولی من نمیخوام سوال پیچش کنم ولش با این حالم نمیتونم بخوابم
من چطوری
آع ولش کن
گفتم و از اتاق خارج شدم و دیدم نشسته و دستش گوشیشه و داره با یه نفر حرف میزنه
رفتم روبه روش روی میز روبه روش نشستم و به طور سوالی تو چشماش خیره شدم که اونم درس به صورتم زل زد وقتی تو گوشی حرف میزد نمیتونست بهم چیزی بگه پس
بازم سمتش خم شدم و چند تا مویی که روی صورتش افتاده بود رو زدم کنار رو دست توی موهای تارهای نازکش کردم موهای مشکیش اون بوی موهاش که از یه متریشم بدون این که زیاد نزدیکش بشی به صورتت میخورد چشمام رو بستم و یه تیکه از موهاش رو به سمت خودم آوردم و چشمام رو بستم و بوی موهاش رو بود کردم برام تعجب آور بود مثل دفعه قبل نبود ا.ت از دستم موهاش رو نگرفت خودش رو دور نکرد ازم باعث شد
part 14
با بسته شدن چشماش اشک هایی که تو چشماش جمع شده بود ریخن رو ملافه
با هر قطره اشکی که میریخت حس میکردم قلبم تنگی میاره
همینجوری رفتم یه گوشا ای نشستم و اجازه دادم حس کنه با خودشه و بتونه خودش رو خالی کنه به یاد پدرش باشه
نخواستم با گفتن این که تموم میشه مزاحمش باشم خواشتم برا خودش باشه فک کنه ولی حس کنه که کنارشم و حس کنه پیششم
تو هیچ شرایطی ولش نمیکنم
ولی من میدونم از این به بعد دیگه به هیچ کس هیچ چیز نه نزدیک میشه و نه ارتباطی با ادما بر قرار میکنم
ولی نمیدونم چرا حس میکنم منم جزء اون آدمام
سرم رو به صندلی که نشسته بودم تکیه دادم و چشم به سقف دوختم
و تو افکار خودم غرق شدم نمیدونم چند یاعت همینجوری بی سرو صدا فکر میکردم ولی وقتی سرم رو بالا آوردم کم کم هوا تاریک میشد
از روی صندلی پاشدم و ا.ت رو نگا کردم مثل یه فرشته خوابیده بودم
یه لبخند سطحی به لبام اومد ولی به سمت در برگشتم و آروم از اتاق خارج شدم و
رفتم پایین به خدمت کارا گفتم غذا آماده کنن و برن دیگه کاری برا موندن نداشتن
بعد چند دیقه رفتم و کنار ا.ت رو تخت نشستم آروم دستم رو به موهاش کشیدم رو موهای ا.ت از اول قفلی بودم یادم میاد خیلی وقتا با موهای ا.ت بازی میکردم و اون خوشش میاومد از توجه ام بهش آروم اسمش رو گفتم ا.ت بیدار شو زیاد خوابیدی
ویو ا.ت
حس کردم یکی صدام میزنه و دستش رو موهامه
آروم چشمام رو باز کردم و دیدم جیمینه مثل دفعه قبلا دستش رو موهام بود با چشمام به دستش نگا میکردم که زود دستش رو از رو موهام کشید بلند شدم و رو تخت نشستم و دستی به پیشونیم کشیدم و هماهنگ با پاشدنم از روی تخت گفتم
ا.ت . نیازی نبود دستت رو از رو موهام بکشی
اذیتم نمیکنه
و از اتاق رفتم بیرون
ویو جیمین
وقتی اینو گفت افکارم قلبم قفلی زد
یعنی چی الان من اگه نزدیکش باشم بدش نمیاد یعنی درد نمیدم بهش بخشیده منو با کلی سوال منو ول کرد و رفت ولی من نمیخوام سوال پیچش کنم ولش با این حالم نمیتونم بخوابم
من چطوری
آع ولش کن
گفتم و از اتاق خارج شدم و دیدم نشسته و دستش گوشیشه و داره با یه نفر حرف میزنه
رفتم روبه روش روی میز روبه روش نشستم و به طور سوالی تو چشماش خیره شدم که اونم درس به صورتم زل زد وقتی تو گوشی حرف میزد نمیتونست بهم چیزی بگه پس
بازم سمتش خم شدم و چند تا مویی که روی صورتش افتاده بود رو زدم کنار رو دست توی موهای تارهای نازکش کردم موهای مشکیش اون بوی موهاش که از یه متریشم بدون این که زیاد نزدیکش بشی به صورتت میخورد چشمام رو بستم و یه تیکه از موهاش رو به سمت خودم آوردم و چشمام رو بستم و بوی موهاش رو بود کردم برام تعجب آور بود مثل دفعه قبل نبود ا.ت از دستم موهاش رو نگرفت خودش رو دور نکرد ازم باعث شد
۱۵.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.