وقتی خدمت کارش بودی دوست داشت توی یک مهمونی که

وقتی خدمت کارش بودی دوست داشت توی یک مهمونی که.....
امروز ارباب آرمان مهمونی گرفته بود خیلی خسته بودم رفتم پایین تا کمک کنم
لباسمو پوشیدم(اسلاید دوم)
رفتم پایین دیدم ارباب با یه چند تا پسر داره گرم میگیره دوستاش بودن اما ینفر غریبه بود یه دخترم رو پایه ارباب بود راستش تو این یه سال عاشق ارباب شده بودم اما این حس یه طرفست


رفتم سر میز و شربتا رو گزاشتم رو میز
+ارباب من میخوا.....
﷼جوننننن چه سینه هاییی
-چه زری زدی آرتین
﷼اخه سینه هاشو
من که ترسیده بودم ظرف رو انداختم زمین و شیشه ها شکست
که همون آقا (آرتین و میگه)اومد سمتم دستشو دراز کرد که بهم دست بزنه که یهو آرمان دختر رو پاشو انداخت زمین و سریع اومد و اونو زد و منو برد حیاط

-حالت خوبه(عصبی)
+بله(ترس)
-ببخشید ترسیدی(ناراحت)از من نترس من من
+شما چی ارباب
-من دوستت دارم
و لب هاشو گزاشت رو لبام منم همراهی کردم
-دوسم داری
+خب.....
-خب؟
+اره دوست دارم خیلی دوستت دارم
-نشنیدم
+دوستت دارم ارماننننننن(داد از روی خوشحالی)
و بعد خندیدیم و آرمان بغلم کرد

پایاننننن
برید خونتون😑😂


من برم فیک درخواستی بعدی
دیدگاه ها (۲)

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

ارباب من....پارت یازدهم-سقطش می‌کنی+چی-همیم که شنیدی (داد)+ن...

ارباب من....پارت دهمیهو مردا همشون با هم شروع کردن دست زدن ب...

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط