جیمین رفت روی کاناپه نشست و مشغول نگاه کردن اطراف شد انگ

جیمین رفت روی کاناپه نشست و مشغول نگاه کردن اطراف شد، انگار می‌خواست بفهمه دقیقاً چه خبر بوده.

شوگا در حالی که هنوز کمی مضطرب بود، از اتاق پذیرایی برگشت و به سمت استودیو رفت.
دم در مکث کرد، بعد آرام در را کمی باز کرد و سرش را داخل برد.

نانا همان‌طور ایستاده بود، دست‌هایش را جلوش گرفته، نگاهش پایین… هنوز کمی سرخ.

شوگا آرام نزدیک شد و آهسته با تکان دست توجهش را جلب کرد.
وقتی نانا به او نگاه کرد، شوگا آرام با حرکات ساده‌ی زبان اشاره گفت:

بیا… همه چیز خوبه.

نانا نفس کوتاهی کشید و سری تکان داد.
شوگا یک قدم عقب رفت تا فضای امن‌تری ایجاد کند، بعد با ملایمت مسیر خروج از اتاق را نشان داد.

نانا آرام قدم برداشت و از استودیو بیرون آمد.
وقتی به پذیرایی رسید، جیمین با لبخند بزرگ دست تکان داد:

سلام نانا! خیلی وقته ندیدمت.

نانا فقط لبخند کوچکی زد و کنار شوگا ایستاد، هنوز کمی خجالتی و گیج از اتفاقی که لحظاتی قبل بینشان افتاده بود.

شوگا نگاه کوتاهی به او انداخت…
نگاهی که می‌گفت: «نگران نباش، چیزی لو نرفته.»
دیدگاه ها (۰)

جیمین که روی کاناپه لم داده بود، دست‌هاشو به هم زد و با هیجا...

نانا آرام انگشتش را روی یکی از کلاویه‌های پیانو گذاشت. لرزش ...

شوگا نانا را راهنمایی کرد تا روی مبل کنار پنجره بنشیند.نانا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط