عکاس عشق
#عکاس_عشق
#پارت8
بدون حرف دیگه ای رفت منم نشستم رو تاب تا عکسارو ببینم یهو حس کردم یه چیزی نشست رو سرم سرمو گرفتم بالا و نگا کردم همون پسره بود (ا.ت_ شوگا+
+کلاهت و یادم رفت بدم بهت
_عا..ممم مرسی
+تو همونی بودی ک عصری تو اتاق پرو بود ؟
_چی ؟
+امروز عصر تو فروشگا تو بودی تو اتاق پرو؟
_اره...وایسا ببینم تو اون پسر....
+اره من بودم
_اها
بعد اها گفتم حرفی نزدو رفت منم چن دیقه ای نشستم رو تاب .....
حوصلم سر رفته بود پاشدم رفتم بالا(ا.ت_ هلن= سارا~)
دخترا داشتن اماده میشدن ولی میخاستن برن کجا؟
=اومدی ب.چ زود باش اماده شو
_ب.چ عمته کجا میخاین برین ؟
~ک.خل شدی ؟مگ مدیر پارک نگفت شب میریم رستوران
_هوفف من حوصله ندارم خودتون برین
=سر جدت بیا بریم حوصله سین جیم کردنای اون نکبتو ندارم
_ من نمیام یه بهونه ای جور کن بگو نتوست بیاد
=خدا لعنتت کنه من چی بگم اخه
_چقد حرف میزنی من چمیدونم یه بهونه ای جور کن خدافس
~کجا میری ؟
_کار دارم زود میام
نزاشتم حرف دیگه ای بزنن و
از اتاق زدم بیرون و رفتم پایین هتل مدیر پارک و بچها تو حیاط بودن جوری ک متوجه نشه از هتل زدم بیرون ....
همینجور تو شهر قدم میزدم نمیدونستم کجام ولی باز راهمو میرفتم رسیدم ب یه خیابون نمیدونستم کجام ولی یه عده رو دیدم ک تو کوچه مشغول به کار بودن دست فروش بودن فک کنم.
رفتم جلو و به یکیشون ک یه خانم مسن بود سلام کردم(ا.ت _ خانومه*
_سلام
*سلام دخترم چه کمکی میتونم بهت بکنم؟
_عاممم خب من اهل اینجا نیستم و از هتل... (مثلا اسم هتل گف)خارج شدم ولی نمیدونم باید از کدوم طرف برگردم
با خوش رویی جوابمو داد: اومم دخترم هتل از اینجا دوره برات یه تاکسی میگیرم ک ببرتت فعلا بیا دور اتیش از ابن سیب زمینی کبابیا بخور تا گرمت بشه
_مرسی شما خیلی مهربونید
....
#پارت8
بدون حرف دیگه ای رفت منم نشستم رو تاب تا عکسارو ببینم یهو حس کردم یه چیزی نشست رو سرم سرمو گرفتم بالا و نگا کردم همون پسره بود (ا.ت_ شوگا+
+کلاهت و یادم رفت بدم بهت
_عا..ممم مرسی
+تو همونی بودی ک عصری تو اتاق پرو بود ؟
_چی ؟
+امروز عصر تو فروشگا تو بودی تو اتاق پرو؟
_اره...وایسا ببینم تو اون پسر....
+اره من بودم
_اها
بعد اها گفتم حرفی نزدو رفت منم چن دیقه ای نشستم رو تاب .....
حوصلم سر رفته بود پاشدم رفتم بالا(ا.ت_ هلن= سارا~)
دخترا داشتن اماده میشدن ولی میخاستن برن کجا؟
=اومدی ب.چ زود باش اماده شو
_ب.چ عمته کجا میخاین برین ؟
~ک.خل شدی ؟مگ مدیر پارک نگفت شب میریم رستوران
_هوفف من حوصله ندارم خودتون برین
=سر جدت بیا بریم حوصله سین جیم کردنای اون نکبتو ندارم
_ من نمیام یه بهونه ای جور کن بگو نتوست بیاد
=خدا لعنتت کنه من چی بگم اخه
_چقد حرف میزنی من چمیدونم یه بهونه ای جور کن خدافس
~کجا میری ؟
_کار دارم زود میام
نزاشتم حرف دیگه ای بزنن و
از اتاق زدم بیرون و رفتم پایین هتل مدیر پارک و بچها تو حیاط بودن جوری ک متوجه نشه از هتل زدم بیرون ....
همینجور تو شهر قدم میزدم نمیدونستم کجام ولی باز راهمو میرفتم رسیدم ب یه خیابون نمیدونستم کجام ولی یه عده رو دیدم ک تو کوچه مشغول به کار بودن دست فروش بودن فک کنم.
رفتم جلو و به یکیشون ک یه خانم مسن بود سلام کردم(ا.ت _ خانومه*
_سلام
*سلام دخترم چه کمکی میتونم بهت بکنم؟
_عاممم خب من اهل اینجا نیستم و از هتل... (مثلا اسم هتل گف)خارج شدم ولی نمیدونم باید از کدوم طرف برگردم
با خوش رویی جوابمو داد: اومم دخترم هتل از اینجا دوره برات یه تاکسی میگیرم ک ببرتت فعلا بیا دور اتیش از ابن سیب زمینی کبابیا بخور تا گرمت بشه
_مرسی شما خیلی مهربونید
....
۷.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.