عکاسعشق

#عکاس_عشق
#پارت10

بدو بدو رفتم سمت هتل رفتم تو حیاط نگا کردم کسی نباشه اروم رفتم داخل و میخاستم سوار اسانسور شم اما انگار کسی داخلش بود مجبور شدم تا کسی ندیدم از پله ها برم همینطور ک میدوییدم بالا محکم به یکی برخورد کردم داشتم از پله ها پرت میشدم پایین ک دستشو حلقه کرد دور کمرم و منو گرفت
زود ازش معذرت خواهی کردم و دوییدم بالا...

ویو جین
بابا بهم زنگ زده بود ک برم پیشش نمیدونستم باز چه دردسری داره واسه یونگی واقعا دلم میسوخت براش اما غرور لنتیم اجازه نمیداد بدو از پله ها میرفتم پایین ک یه دختر محکم بهم خورد اونو اون روز تو فروشگا هم دیده بودم بدون نگاه کردن بهم معذرت خواهی کردو رفت خیلی عجله داشت.....

ا.ت
در اتاقو وا کردم ساعت یک بود دیگه هلن باداد بهم گفت:پد.صگ کدوم گوری بودی پارک ک.ن منو پاره کرد از بس پرسید تو کجایی این چ موقع اومدنه اخههههه
_خیلی خب چته اروم باش خب من ساعت نه اومدم ولی شما نبودین منم حوصلم سر رفته بود زدم بیرون همین بستنی فروشی کناری بودم
~خیلی خب بستونه دیگه خستمه میخام بکپم قدا ازتون در نیار ا.ت توهم انقد مارو ب.اه نده

رفتم یه دوش گرفتم و خابیدم.....
دیدگاه ها (۰)

#عکاس_عشق#پارت11یه دوش گرفتم و خابیدم.....صبحبا صدای زنگ گوش...

#عکاس_عشق#پارت12صبحونه خوردیمو رفتیم پایین تو حیاط هتل پر بو...

#عکاس_عشق#پارت9*توهم خیلی خوشگلی دخترم_مرسیدستمو گرفت و بردم...

#عکاس_عشق#پارت8بدون حرف دیگه ای رفت منم نشستم رو تاب تا عکسا...

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط