چندپارتی جونگکوک P
چندپارتی جونگکوک: P3
وقتی والدینت جدا شده بودن و بابات...
ویو ا/ت:
وقتی داد زد، خیلی ترسیدم و چیزی نتونستم بگم. فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم. لبخندی زد و بهم گفت:
کوک: خوبه. من نمیخوام بلایی سرت بیارم فقط باید حرف گوش کن باشی، اوکی؟
ا/ت: باشه
کوک: اتاقت سمت چپیعه. مال من سمت راست نباید بدون اجازه من بری تو اتاقم فهمیدی؟ وسایلت هم تو اتاقته
ا/ت: باشه ولی سیمکارت گوشیم هم میشه بدی؟
کوک: نه
ا/ت: چرا؟ لطفا به کسی چیزی نمیگم فقط میخوام با دوستم حرف بزنم. لطفا (مظلوم)
ویو کوک:
وقتی قیافهشو اینجوری میکرد خیلی بامزه میشد پس تصمیم گرفتم سیمکارتش رو بدم ولی حواسم بهش باشه
کوک: خیله خب تو برو تو اتاقت میارم واست
ا/ت: مرسی (لبخند
(۳ساعت بعد
ویو ا/ت:
امروز قرار بود به جیمین زنگ بزنم (جیمین اینجا دوستپسر ا/تعه ولی کوک نمیدونه)
پس موبایل رو برداشتم و زنگ زدم
جیمین: الو
ا/ت: الو سلام عشقم
جیمین: سلام فسقلی فکر کردم دیگه نمیخوای زنگ بزنی
ا/ت: ببخشید یسری مشکل واسم پیش اومده بود واسه همین دیر شد
جیمین: اوهوم چهخبر؟
ا/ت: هیچی. امروز رفتی مدرسه؟ (جیمین و ا/ت با هم به یه دبیرستان میرن)
جیمین: آره راستی چرا نیومدی؟
ا/ت: خب اممممم مهمون داشتیم
جیمین: دروغگو
ا/ت: نه دروغ نمیگم
جیمین: زنگ زدم به مامانت گفت امروز اصلا خونه نیومدی کجایی؟
ا/ت: خب.......نمیتونم بهت بگم
جیمین: یعنی بهم اعتماد نداری؟
ا/ت: نه مسئله این نیست فقط یکم اوضاع پیچیدهست نمیتونم توضیح بدم واست ولی قول میدم بعدا بگم بهت
جیمین: هوففف باشه فقط مراقب خودت باش
ا/ت: باشه نگران نباش
جیمین: خب من دیگه باید برم امشب بهت زنگ میزنم خب؟
ا/ت: باشه دوست دارم
جیمین: منم همینطور خدافظ
ا/ت: فعلا
(قطع کرد
ویو کوک:
داشتم میرفتم اتاق ا/ت که باهاش حرف بزنم که از پشت در شنیدم داره با یه نفر حرف میزنه منم کنجکاو شدم و از پشت در گوش دادم که وقتی آخرش بهش گفت دوست دارم بدجور جوش آوردم یعنی با کی داشت حرف میزد؟ وقتی تماسش تموم شد رفتم تو اتاق
کوک: با کی حرف میزنی؟
ا/ت: عه تو از کی اینجایی؟ (نگران
کوک: جواب سوالم رو بده. گفتم با کی حرف میزدی؟ (عصبی
ا/ت: با دوستم
کوک: دختر یا پسر؟
ا/ت: مگه مهمه؟ اصلا واسه چی به صحبت کردن من گوش میدی؟ به چه حقی؟
کوک: با من درست حرف بزن من هرکار که بخوام میکنم و تو هم نمیتونی کاری بکنی بچه پس عین آدم بگو کی بود؟
ا/ت: دوستپسرم بود، که چی؟
کوک: مگه دوستپسر داری؟
ا/ت: باید از شما اجازه میگرفتم؟
کوک: مامانت میدونه؟
ا/ت: آره چی فکر کردی راجب من؟ من از اون دخترای هرزه نیستم که بدون اطلاع خانوادهشون هر غلطی بکنن
کوک: اسمش چیه؟
ا/ت: به تو ربطی نداره
کوک: چرا اینطوری رفتار میکنی؟ ها؟
وقتی والدینت جدا شده بودن و بابات...
ویو ا/ت:
وقتی داد زد، خیلی ترسیدم و چیزی نتونستم بگم. فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم. لبخندی زد و بهم گفت:
کوک: خوبه. من نمیخوام بلایی سرت بیارم فقط باید حرف گوش کن باشی، اوکی؟
ا/ت: باشه
کوک: اتاقت سمت چپیعه. مال من سمت راست نباید بدون اجازه من بری تو اتاقم فهمیدی؟ وسایلت هم تو اتاقته
ا/ت: باشه ولی سیمکارت گوشیم هم میشه بدی؟
کوک: نه
ا/ت: چرا؟ لطفا به کسی چیزی نمیگم فقط میخوام با دوستم حرف بزنم. لطفا (مظلوم)
ویو کوک:
وقتی قیافهشو اینجوری میکرد خیلی بامزه میشد پس تصمیم گرفتم سیمکارتش رو بدم ولی حواسم بهش باشه
کوک: خیله خب تو برو تو اتاقت میارم واست
ا/ت: مرسی (لبخند
(۳ساعت بعد
ویو ا/ت:
امروز قرار بود به جیمین زنگ بزنم (جیمین اینجا دوستپسر ا/تعه ولی کوک نمیدونه)
پس موبایل رو برداشتم و زنگ زدم
جیمین: الو
ا/ت: الو سلام عشقم
جیمین: سلام فسقلی فکر کردم دیگه نمیخوای زنگ بزنی
ا/ت: ببخشید یسری مشکل واسم پیش اومده بود واسه همین دیر شد
جیمین: اوهوم چهخبر؟
ا/ت: هیچی. امروز رفتی مدرسه؟ (جیمین و ا/ت با هم به یه دبیرستان میرن)
جیمین: آره راستی چرا نیومدی؟
ا/ت: خب اممممم مهمون داشتیم
جیمین: دروغگو
ا/ت: نه دروغ نمیگم
جیمین: زنگ زدم به مامانت گفت امروز اصلا خونه نیومدی کجایی؟
ا/ت: خب.......نمیتونم بهت بگم
جیمین: یعنی بهم اعتماد نداری؟
ا/ت: نه مسئله این نیست فقط یکم اوضاع پیچیدهست نمیتونم توضیح بدم واست ولی قول میدم بعدا بگم بهت
جیمین: هوففف باشه فقط مراقب خودت باش
ا/ت: باشه نگران نباش
جیمین: خب من دیگه باید برم امشب بهت زنگ میزنم خب؟
ا/ت: باشه دوست دارم
جیمین: منم همینطور خدافظ
ا/ت: فعلا
(قطع کرد
ویو کوک:
داشتم میرفتم اتاق ا/ت که باهاش حرف بزنم که از پشت در شنیدم داره با یه نفر حرف میزنه منم کنجکاو شدم و از پشت در گوش دادم که وقتی آخرش بهش گفت دوست دارم بدجور جوش آوردم یعنی با کی داشت حرف میزد؟ وقتی تماسش تموم شد رفتم تو اتاق
کوک: با کی حرف میزنی؟
ا/ت: عه تو از کی اینجایی؟ (نگران
کوک: جواب سوالم رو بده. گفتم با کی حرف میزدی؟ (عصبی
ا/ت: با دوستم
کوک: دختر یا پسر؟
ا/ت: مگه مهمه؟ اصلا واسه چی به صحبت کردن من گوش میدی؟ به چه حقی؟
کوک: با من درست حرف بزن من هرکار که بخوام میکنم و تو هم نمیتونی کاری بکنی بچه پس عین آدم بگو کی بود؟
ا/ت: دوستپسرم بود، که چی؟
کوک: مگه دوستپسر داری؟
ا/ت: باید از شما اجازه میگرفتم؟
کوک: مامانت میدونه؟
ا/ت: آره چی فکر کردی راجب من؟ من از اون دخترای هرزه نیستم که بدون اطلاع خانوادهشون هر غلطی بکنن
کوک: اسمش چیه؟
ا/ت: به تو ربطی نداره
کوک: چرا اینطوری رفتار میکنی؟ ها؟
- ۱۶.۲k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط