سناریو..وقتی خواب دیدن از دستت دادن..
سناریو..وقتی خواب دیدن از دستت دادن..
جیسونگ..
عصو نهم بودی ..از وقتی وارد گروه شده بودی جیسونگ رو عاشق خودت کرده بودی..کوچیکتر از همشون بودی پس اعتراف کردن جیسونگ برای تو خیلی سخت میشد..اون تنها کسی بود که بیشتر از بقیه بهت وابسته بود..داخل استودیو بودین و داشتین روی کامبک کار میکردین..جیسونگ خوابش برده بود ..برای همین فقط برای چند ثانیه از پیشش رفتی..دقیقا همون موقعه با ترس خواب بیدار شد..نگاهی به دو و برش کرد و بیشتر از قبل به خودش استرس وارد کرد..از استودیو و با نگرانی داخل کمپانی شروع به دنبالت گشتن..وقتی تورو دید که تو بسته امریکانو داری سمت اسانسور میری ..سمتت دویید و سریع وارد اسانسور شد و همون موقعه محکم بغلت کرد
_کجا بودی؟؟میدونی چقدر نگرانت شدنم؟؟فکر کردم بلایی سرت اومده
متعجب بهش نگاهی انداختی..
-نیازی به نگرانی نیست..من خوبم..
از بغلت در میاد و بغض الود بهت خیره میشه
-دیگه هیچ وقت بی خبر از من جایی نرو..
_______________
فلیکس..
خیلی اروم در اتاقت رو باز میکنه ..و با تویی که پیشت میز نشستی رو به رو میشه..تقی به در میزنه تا متوجه حضورشی..
-اوه..لیکسی بیا ..
هدفون رو از دور گردنت برداشتی..
-بیا..این..
با صورت گریونش حرفت رو میخوری..از رو صندلی بلند میشی
-هی..فلیکس خوبی؟؟
نتونست خودش رو تحمل کنه سمتت میاد و محکم بغلت میکنه..
-فلیکس ..چیشده؟؟
-ف..فقط ب..بذار ..ت..تو بغ..بغلت ب..بمونم..
______________
جونگین..
از فریاد هایی که موقع خواب میزد سریع سمت اتاقش میری..وقتی وارد اتاقش میشی فریاد هاش تموم شده بودن ..و الان رو تخت نشسته بود و نفس نفس میزد..سمتش رفتی و تو بغل گرفتیش و نوازش بار دستت رو روی موهاش حرکت میدادی
-اروم باش فقط کابوس بود..
جونگین بعد از چند دقیقه به خودش میاد ..شوکه به فیس نگران تو خیره میشه و متقابل محکم بغلت میکنه..
-ف..فکر کردم از د..دستت د..دادم..
________________
سونگمین..
از وقتی بیدار شده بود کسل بود..این رو خیلی خوب میتونستی از فیس بی حالش متوجه بشی..سمتش رفتی و روی مبل کنارش نشستی..
-چیزی شده..سونگی
بی هوا سمتت میاد و محکم بغلت میکنه که شوکه میشی..
-چ..چیزی شده
با بغض شروع کرد به صحبت کردن
-هیچ وقت قرار نیست ترکم کنی ...مگه نه؟؟..
هانورا
جیسونگ..
عصو نهم بودی ..از وقتی وارد گروه شده بودی جیسونگ رو عاشق خودت کرده بودی..کوچیکتر از همشون بودی پس اعتراف کردن جیسونگ برای تو خیلی سخت میشد..اون تنها کسی بود که بیشتر از بقیه بهت وابسته بود..داخل استودیو بودین و داشتین روی کامبک کار میکردین..جیسونگ خوابش برده بود ..برای همین فقط برای چند ثانیه از پیشش رفتی..دقیقا همون موقعه با ترس خواب بیدار شد..نگاهی به دو و برش کرد و بیشتر از قبل به خودش استرس وارد کرد..از استودیو و با نگرانی داخل کمپانی شروع به دنبالت گشتن..وقتی تورو دید که تو بسته امریکانو داری سمت اسانسور میری ..سمتت دویید و سریع وارد اسانسور شد و همون موقعه محکم بغلت کرد
_کجا بودی؟؟میدونی چقدر نگرانت شدنم؟؟فکر کردم بلایی سرت اومده
متعجب بهش نگاهی انداختی..
-نیازی به نگرانی نیست..من خوبم..
از بغلت در میاد و بغض الود بهت خیره میشه
-دیگه هیچ وقت بی خبر از من جایی نرو..
_______________
فلیکس..
خیلی اروم در اتاقت رو باز میکنه ..و با تویی که پیشت میز نشستی رو به رو میشه..تقی به در میزنه تا متوجه حضورشی..
-اوه..لیکسی بیا ..
هدفون رو از دور گردنت برداشتی..
-بیا..این..
با صورت گریونش حرفت رو میخوری..از رو صندلی بلند میشی
-هی..فلیکس خوبی؟؟
نتونست خودش رو تحمل کنه سمتت میاد و محکم بغلت میکنه..
-فلیکس ..چیشده؟؟
-ف..فقط ب..بذار ..ت..تو بغ..بغلت ب..بمونم..
______________
جونگین..
از فریاد هایی که موقع خواب میزد سریع سمت اتاقش میری..وقتی وارد اتاقش میشی فریاد هاش تموم شده بودن ..و الان رو تخت نشسته بود و نفس نفس میزد..سمتش رفتی و تو بغل گرفتیش و نوازش بار دستت رو روی موهاش حرکت میدادی
-اروم باش فقط کابوس بود..
جونگین بعد از چند دقیقه به خودش میاد ..شوکه به فیس نگران تو خیره میشه و متقابل محکم بغلت میکنه..
-ف..فکر کردم از د..دستت د..دادم..
________________
سونگمین..
از وقتی بیدار شده بود کسل بود..این رو خیلی خوب میتونستی از فیس بی حالش متوجه بشی..سمتش رفتی و روی مبل کنارش نشستی..
-چیزی شده..سونگی
بی هوا سمتت میاد و محکم بغلت میکنه که شوکه میشی..
-چ..چیزی شده
با بغض شروع کرد به صحبت کردن
-هیچ وقت قرار نیست ترکم کنی ...مگه نه؟؟..
هانورا
۲۴.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.