خان زاده پارت80
#خان_زاده #پارت80
ماشینش و یه جا نگه داشت و پیاده شد و درو محکم به هم کوبید و به سمت خونه مون رفت.
از تک تک رفتاراش معلوم بود تا چه حد عصبیه!
چمدونم و برداشتم و از غفلتش استفاده کردم و تند به سمت جاده رفتم.
با چمدون دویدن سخت بود اما با نهایت سرعت می رفتم و هر از گاهی پشتم و نگاه میکردم تا مبادا اهورا بیاد.
حتما الان میاد دنبالم، این سری دیگه زنده م نمیذاره اما من هم دیگه حاضر نبودم با مردی که این قدر بی ارزشم کرد زندگی کنم.
با توقف ماشینی کنارم با ترس از جا پریدم. برگشتم و با دیدن پراید فرهاد نفس راحتی کشیدم.
پیاده شد و چمدونم و ازم گرفت و صندلی عقب گذاشت و گفت
_سوار شو داره میاد این سمت.
دقت تعارف تیکه پاره کردن نداشتم برای همین تند سوار شدم.
خیلی سریع ماشین و روشن کرد و پاشو روی گاز گذاشت. نگاهم کرد و گفت
_حالت خوبه؟
جوابش و ندادم. نفسش و فوت کرد و گفت
_مرتیکه ی عوضی... ولی ببخشید آیلین تقصیر خانوادتم هست. نشون شده ی منو میدن به یه آدم خوش گذرون و دختر باز.تو چرا قبول کردی؟
با سر پایین افتاده گفتم
_مگه اینجا دختری حق انتخاب داره؟
با مکث گفت
_به خاطر من زدت؟
دستی پای چشم کبودم کشیدم و گفتم
_به خاطر ذهن مریض خودش!
عصبی به فرمون کوبید و گفت
_طلاق تو میگیری...تموم شد.
چشمم از آینه به پشت سرمون افتاد و با دیدن ماشین اهورا که چراغ میزد و پشتمون میومد ترسیده داد زدم
_بدو آقا فرهاد،دنبالمونه.
🍁 🍁 🍁
ماشینش و یه جا نگه داشت و پیاده شد و درو محکم به هم کوبید و به سمت خونه مون رفت.
از تک تک رفتاراش معلوم بود تا چه حد عصبیه!
چمدونم و برداشتم و از غفلتش استفاده کردم و تند به سمت جاده رفتم.
با چمدون دویدن سخت بود اما با نهایت سرعت می رفتم و هر از گاهی پشتم و نگاه میکردم تا مبادا اهورا بیاد.
حتما الان میاد دنبالم، این سری دیگه زنده م نمیذاره اما من هم دیگه حاضر نبودم با مردی که این قدر بی ارزشم کرد زندگی کنم.
با توقف ماشینی کنارم با ترس از جا پریدم. برگشتم و با دیدن پراید فرهاد نفس راحتی کشیدم.
پیاده شد و چمدونم و ازم گرفت و صندلی عقب گذاشت و گفت
_سوار شو داره میاد این سمت.
دقت تعارف تیکه پاره کردن نداشتم برای همین تند سوار شدم.
خیلی سریع ماشین و روشن کرد و پاشو روی گاز گذاشت. نگاهم کرد و گفت
_حالت خوبه؟
جوابش و ندادم. نفسش و فوت کرد و گفت
_مرتیکه ی عوضی... ولی ببخشید آیلین تقصیر خانوادتم هست. نشون شده ی منو میدن به یه آدم خوش گذرون و دختر باز.تو چرا قبول کردی؟
با سر پایین افتاده گفتم
_مگه اینجا دختری حق انتخاب داره؟
با مکث گفت
_به خاطر من زدت؟
دستی پای چشم کبودم کشیدم و گفتم
_به خاطر ذهن مریض خودش!
عصبی به فرمون کوبید و گفت
_طلاق تو میگیری...تموم شد.
چشمم از آینه به پشت سرمون افتاد و با دیدن ماشین اهورا که چراغ میزد و پشتمون میومد ترسیده داد زدم
_بدو آقا فرهاد،دنبالمونه.
🍁 🍁 🍁
۵.۹k
۰۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.