سرنوشت
#سرنوشت
#Part۱۳۷
هی داشتم باخودم قر قر میکردم این زیپ شلوارم بسته نمیشد اه توف تو این شکم بالا اومده
داشتم با زیپ شلوارم ور میرفتم که تهیونگ اومد داخل و گفت
ــ حالا مجبوری شلوار بپوشی منه بیجاره که برات لباس گشاد و حاملگی خریدم
با حرص گفتم
.: نه لباس گشاد و حاملگی نمیخام همین شلوارو میخام اصلا اینا همش تقصیر توعه
مظلوم نگام کردو گفت
ــ چرا اخه تقصیر من بد کردم یه نینی تو دلت کاشتم
دمپاییمو دراوردمو سمتش پرت کردم که جاخالی داد و با خنده سمتم اومد کشیدتم تو بغلش گفت
ــ یکم دیگه تحمل کنی در میاد نمیخاد انقد حرص بخوری
نیشگونی از بازوش گرفتم که اخی گفت که گفتم
.: برا تو راحته منه بیچاره باید انقد عذاب بکشم اینم هی مث باباش جفتک میپرونه
پیشونیمو بوسه ای زدو گفت
ــ خب بچم شرو شیطونه که جفتک میپرونه الانم خودت اعتراف کردی مث منه
زیر لب گفتم
ــ پدرو پسر عین همین
دستمو. گرفتـو اروم میکشید دنبال خودش و. گفت
ــ ببین اقاتون چی خریده برات بستنی و چیپس خریدم بدو تا بستنی ها اب نشده
چشمام برقی زدو دستشـو فشار ارومی دادم سرعتمو بیشتر کردم رو کاناپه نشستم که با دوتا ظرف بستنی و یه کاسه پر چیپس اومد کنارم نشست و یکی از ظرفای بستنی رو داد بهم یکیشم برا خودش برداشت میدونست که من تنهایی بهم نمیجسبه همیشه برا خودشم میخرید دورش بگردم که انقد بفکرمونه
بفکرم منه یا بچش یه تار ابرومو بالا انداختمو گفتم
.: کج بشین راست بگو بفکر منی یا بچت
یه قاشق از بستیو سمتم گرفت دهنمو باز کردم که تو دهنم گذاشتو گفت
ــ کی اول اومد تو زندگیم تو یا بچه؟
.: من
ــ ببین تو اول اومدی تو. زندگیم پس اون بچه ای که تو شکمته از جنس توعه پس هردوتون برام مهمین پس حسودی نکن عشقم
بعدم بینیمو. کشید و گفت
ــ بخور که اب شد...
#Part۱۳۷
هی داشتم باخودم قر قر میکردم این زیپ شلوارم بسته نمیشد اه توف تو این شکم بالا اومده
داشتم با زیپ شلوارم ور میرفتم که تهیونگ اومد داخل و گفت
ــ حالا مجبوری شلوار بپوشی منه بیجاره که برات لباس گشاد و حاملگی خریدم
با حرص گفتم
.: نه لباس گشاد و حاملگی نمیخام همین شلوارو میخام اصلا اینا همش تقصیر توعه
مظلوم نگام کردو گفت
ــ چرا اخه تقصیر من بد کردم یه نینی تو دلت کاشتم
دمپاییمو دراوردمو سمتش پرت کردم که جاخالی داد و با خنده سمتم اومد کشیدتم تو بغلش گفت
ــ یکم دیگه تحمل کنی در میاد نمیخاد انقد حرص بخوری
نیشگونی از بازوش گرفتم که اخی گفت که گفتم
.: برا تو راحته منه بیچاره باید انقد عذاب بکشم اینم هی مث باباش جفتک میپرونه
پیشونیمو بوسه ای زدو گفت
ــ خب بچم شرو شیطونه که جفتک میپرونه الانم خودت اعتراف کردی مث منه
زیر لب گفتم
ــ پدرو پسر عین همین
دستمو. گرفتـو اروم میکشید دنبال خودش و. گفت
ــ ببین اقاتون چی خریده برات بستنی و چیپس خریدم بدو تا بستنی ها اب نشده
چشمام برقی زدو دستشـو فشار ارومی دادم سرعتمو بیشتر کردم رو کاناپه نشستم که با دوتا ظرف بستنی و یه کاسه پر چیپس اومد کنارم نشست و یکی از ظرفای بستنی رو داد بهم یکیشم برا خودش برداشت میدونست که من تنهایی بهم نمیجسبه همیشه برا خودشم میخرید دورش بگردم که انقد بفکرمونه
بفکرم منه یا بچش یه تار ابرومو بالا انداختمو گفتم
.: کج بشین راست بگو بفکر منی یا بچت
یه قاشق از بستیو سمتم گرفت دهنمو باز کردم که تو دهنم گذاشتو گفت
ــ کی اول اومد تو زندگیم تو یا بچه؟
.: من
ــ ببین تو اول اومدی تو. زندگیم پس اون بچه ای که تو شکمته از جنس توعه پس هردوتون برام مهمین پس حسودی نکن عشقم
بعدم بینیمو. کشید و گفت
ــ بخور که اب شد...
۸.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.