عشق غیر منتظره

عشق غیر منتظره
p5

ویو آیلین
ازخواب پا شدم ، که دیدم توی یه اتاقم روی تخت ، برگشتم دیدم ارباب کنارم خوابش برده
_ ارباب بیدار شید ، من کجام ؟
+ بیدار شدی ؟ حالت خوبه
_ آره خوبم
+ خوبه ، بهتر دیگه نزدیک اون پسر نشی
_ پسر ؟ کدوم پسر ؟
+ یعنی تو هیچی از دیشب یادت نمیاد ؟
_ نه مست بودم

که یهویی یادم اومد و دستام رو گذاشتم روی دهنم و بهش نگاه کردم

_ ارباب ، شما منو دوست دارین
+ ( پوزخند ) شاید

و رفت . بعد ۱ ساعت در زدم و نگهبان گذاشت برم اتاقم که توی راه لیا رو دیدم
& خب خانم خانمی ، بوسیدن عشق من تموم شد ؟
_ لیا ، چی میگی ؟
& اون تورو بوسید و سینتو بو کرد ، تومنو حسابی اعصبانی کردی ، تو هم باهاش همکاری کردی و باهاش بوسه رو ادامه دادی ، باز هم میخوای بگی دوسش نداری ؟
_ لیا ، من مست بودم ، می دونم چیکار کردم ، بعدشم ، اینکه ارباب منو دوست داره تقصیر منه ؟
& خواهی دید ، بچرخ تا بچرخیم

و رفت ، فکر کنم خیلی اعصبانیه ، وایی اون دشمن منه ، و من با اون همکاری کردم ، اگه جی هوپ بشنوه چیکار میکنه ؟ من نمیتونم به پدرم خیانت کنم ، نباید وقت رو تلف کنم ، باید سریع کار هارو انجام بدم و برگردم وایل پیش تهیونگ ، دلم براش تنگ شده ، من خیلی متاسفم جونگ کوک ، ولی من تهیونگ رو دوست دارم
رفتم اتاقم
€ آیلینننننننننننننننننن، میدونی چقدر نگرانم کردی ؟ داشتم سکته میکردم
_ ببخشید ، وایی نمیدونی چیکار کردم
و کلشو تعریف کردم
€ چییییییییییییییییی؟ دختر شما همو بوسیدینننننننن، تو سینه هاتو بو کردددددددددد ، و تو با این حال تهیونگ رو دوست داری ؟ تو خیلی احمقی اون دوست داره آدم خوبیه ، چرا ازش خوشت نمیاد ؟
_ حتی اگه دیگه تهیونگ هم دوست نداشته باشم و با کوک باشم ، به پدرم خیانت میکنه ، میفهمی ؟ من نمیخوام
€ اووو ، ببخشید زیادروی کردم
_ عیبی نداره ، دوستتما

داشتیم حرف میزدیم که اجوما بلند داد زد
همه بیان پایینننننن

با کنجکاوی رفتیم پایین و دیدم ارباب هم اونجاست، و اعصابنیه ، ولی وقتی منو دید و چشم تو چشم شدیم بهم یه چشمک زد، سرخ شدم، که اجوما گفت

اجوما : انگشتر ارباب که از مادرش براش مونده بود نیستن ، من هر چقدر گشتم نبود ، حتما کار یکی از شماست ، اگه بهم بگین کاری باهاتون ندارم
+اگه کار شماها هست بگین ، اون برام خیلی با ارزشه
لیا: ارباب ، من میدونم کار کیه ، آیلین، من دیدم اونروز یواشکی اومد اتاقتون و رفت ، حتما اون برداشته
+آیلین، راست میگه ؟
_ نه ارباب ، دروغ میگه ، من چرا باید اینکار رو بکنم ؟
€ ارباب آیلین همچین آدمی نیست ، تقریبا همه جز لیا و سیلا و جیلا توی این عمارت اینو می دونن
خدمت کار ها : راست میگه
لیا : ارباب اگه بهم اعتماد ندارید برید اتاقش رو بگردید

کوک اومد و اتاقم رو گشت که نگهبان کشو رو باز کرد در کمال تعجب انگشتر اونجا بود

لیا : دیدین گفتم
+آیلین، تو خیلی گستاخی کردی
€ ارباب ، من میدونم آیلین این کار رو نمی کنه ، شما هم میدونین ،
_ ارباب ، من نمیدونم ، چطور اون اونجا بوده ، راست میگم
که یهویی دستم رو گرفت و کشید و با خودش برد
لیا هم منو دید لبخند زد و برام دست تکون داد
_ ارباب من گفتم کار من نیست
+ساکت
_ منو کجا می برین ؟
+ اتاق شکنجه

مو به تنم سیخ شد ، خدمت کار ها هم وایساده بودند و مارو نگاه میکردن





ادامه دارد ...





۸ لایک ۱۰ کامنت

بچه ها الان ۱۲۰ تایی شدیم ، ولی فقط ۱۲ نفر لایک میکنن ؟ لطفا حمایت کنین ، وگرنه نمیزارم
دیدگاه ها (۲۵)

عشق غیر منتظره p۶منو برد توی اون اتاق _ ارباب ، من اونرو بر ...

عشق غیر منتظرهp7 جواب دادم ، اون سانا بود ، یکی از کار آموز ...

عشق غیر منتظره p4ویو لیا باید به ارباب بگم ولی الان وقتش نیس...

عشق غیر منتظره p3چرا احساس میکنم جئون منو میشناسه ؟ € آیلین ...

❣پارت دوم❣که یه خانم مسنی درو بازکرد گفت اجوما: سلام دخترم ب...

P¹³که دستم رو گرفت و رو به خودش کرد+ چرا داشتی نگام میکردی ه...

black flower(p,239)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط