عشق غیر منتظره
عشق غیر منتظره
p4
ویو لیا
باید به ارباب بگم ولی الان وقتش نیست ، به وقتش تورو از سر راه برمیدارم
خوانم آیلین
ویو آیلین
امروز کار خواصی نداشتیم
پس با یونا رفت به خدمت کار ها گفت باهم بریم بار ، بعضی ها قبول کردن با سیلا و جیلا
اسلاید ۲ لباس آیلین
اسلاید ۳ لباس یونا
اسلاید ۴ لباس لیا
اسلاید ۵ لباس جیلا
اسلاید ۶ لباس سیلا
یه تاکسی گرفتیم و رفتیم اونجا ، و نشستیم و سفارش دادیم
€ ۱ بطری ویسکی لطفا
گارسون : بله خانم
€ ببینم ، حدفت چیه ؟
_ منظورت چیه ؟
€ یعنی واسه چی اومدی اینجا ؟
_ اون مافیاست و رئیس پدرم ، باید تحویل پلیس بدمش
€ چرا همون اول اینکار رو نکردی ؟
_ چون پدر بهم گفته باید امنیتش رو کم کنم و ازش اطلاعات بدست بیارم و بعد به پلیس تحویلش بدم ،
€ آها
_ ولی خودم هم باید یه چیزی رو بفهمم ، اون از وقتی بهش اسمم رو گفتم بهم مشکوک نگاه میکنه و رفتارش عادی نیست ، بقیه رو چون کوک صداش میکردن میکشه ، ولی منو که پریدم روش و تصادفی بوسیدمش ، سرزنش هم نکرد
€ آره خب
هم زمان که حرف میزدیم ویسکی میخوردیم و حسابی مست شده بودم ، دیگه داشت هوا تاریک میشد و میخواستیم بریم خونه که یه پسر چسبید بهم
علامت پسره #
# چه بدنی ، باید زیر خواب من شی
_ ولم کن
و بهش لگد زدم که اومد و چاقو گذاشت دم گردنم ، و دستم هم زخم کرد
_ کمکککککک
# دیگه راه فراری نداری
ویو یونا
خیلی ترسیدم و رفتم کمک بیارم
همه نگرانش بودند ، حتی لیا
ویو کوک
داشتم با جیمین حرف میزدم که دستم خود به خود زخم شد ( همون جایی که دست آیلین زخم شد )
+دستم
÷دست آیلین...
+چه اتفاقی واسش افتاده ؟
که دیدم یونا بدو بدو اومد پیشم و نفس زنان گفت
€ ارباب ، لطفا آیلین رو نجات بدید
+لعنتی
و رفتم به اون بار . یونا موند توی عمارت و نیومد ، دیدم یه پسر چاقو گذاشته دم گردنش ، نمیدونم چرا انقدر غیرتی شدم ، لباسش پیش از حد باز بود و تحریکم میکرد ، زدم توی صورت مرده و فرار کرد ، که دیدم کنار لبش زخم و داره خون میاد شده ، بدون اینکه پلک بزنه به چشمام خیره شده بود ، با دستم خون کنار لبش رو پاک کردم و نمیدونم چرا بدون اینکه دست خودم باشه ، کشیدمش سمتم و لبمو رو لبش گذاشتم ، اول همکاری نمیکرد ولی بعد انگشتاشو روی صورتم گذاشت و منم دستمو دور کمرش ، با اون لبای کوچولوش مک میزد، حس خوبی داشت ، تاحالا کسی رو نبوسیده بودم و اولین بارم بود ، انگار خیلی واسم مهم بود ، تاحالا این حس رو نداشتم نمیدونم اسمش چیه ( اسم اون حس عشقه قشنگم ) بعد ۱۵ دقیقه آروم ازش جدا شدم و چسبوندمش به خودم سرش بالا بود و بهم زل زده بود ، که دیدم آروم زیر لب و با لکنت و صدای ضعیف گفت : مرسی ...که.. منو بوسی ...دی ، و توی بغلم غش کرد ، براید استایل بغلش کردم و سینش رو بو کشیدم ، بوی خوبی میداد ، به بدنش زل زده بودم ، سوار ماشینش کردم و بردمش خونه ، بقیه هم پیاده اومدن ، وقتی بوسیدمش بقیه خدمت کار ها بهم زل زده بودن
ویو لیا ،
اشکم در اومد ، اونو بوسید و بغلش کرد ، این دختر از وقتی اومده برام مشکل درست میکنه ، اونو براید استایل بغل کرد و سینش رو بو کشید ، گریم شدید شد ، خب سینه ی من بهتره ( مگه به سینست؟😂) یعنی چی ؟ من چی از اون کم دارم ؟ وقتی به ارباب گفتم یه جاسوسی اون موقع میبینی 😈، ولی قبلش باید واست پاپوش درست کنم ،
ویو جیمین
÷ ارباب ، از کجا فهمیدین که آیلین زخمی شده
+ من باهاش طلسم شدم ، هر اتفاقی واسه اون بیوفته واسه منم میافته
÷ ولی چطور طلسم شدید
+ وقتی توی اتاق اتفاقی منو بوسید
÷آها، من دیگه میرم
ویو کوک
آیلین رو گذاشتم روی تخت و دکتر اومد و گفت حالش خوبه و فردا به هوش میاد ، موهاشو نوازش میکردم ، چرا انقدر برام مهم شده بود ؟ راستش احساس میکردم دوسش دارم ، نمیدونم چی شد که همون جوری خوابم برد
دستم شکست 😂
۵ لایک ۱۰ کامنت
p4
ویو لیا
باید به ارباب بگم ولی الان وقتش نیست ، به وقتش تورو از سر راه برمیدارم
خوانم آیلین
ویو آیلین
امروز کار خواصی نداشتیم
پس با یونا رفت به خدمت کار ها گفت باهم بریم بار ، بعضی ها قبول کردن با سیلا و جیلا
اسلاید ۲ لباس آیلین
اسلاید ۳ لباس یونا
اسلاید ۴ لباس لیا
اسلاید ۵ لباس جیلا
اسلاید ۶ لباس سیلا
یه تاکسی گرفتیم و رفتیم اونجا ، و نشستیم و سفارش دادیم
€ ۱ بطری ویسکی لطفا
گارسون : بله خانم
€ ببینم ، حدفت چیه ؟
_ منظورت چیه ؟
€ یعنی واسه چی اومدی اینجا ؟
_ اون مافیاست و رئیس پدرم ، باید تحویل پلیس بدمش
€ چرا همون اول اینکار رو نکردی ؟
_ چون پدر بهم گفته باید امنیتش رو کم کنم و ازش اطلاعات بدست بیارم و بعد به پلیس تحویلش بدم ،
€ آها
_ ولی خودم هم باید یه چیزی رو بفهمم ، اون از وقتی بهش اسمم رو گفتم بهم مشکوک نگاه میکنه و رفتارش عادی نیست ، بقیه رو چون کوک صداش میکردن میکشه ، ولی منو که پریدم روش و تصادفی بوسیدمش ، سرزنش هم نکرد
€ آره خب
هم زمان که حرف میزدیم ویسکی میخوردیم و حسابی مست شده بودم ، دیگه داشت هوا تاریک میشد و میخواستیم بریم خونه که یه پسر چسبید بهم
علامت پسره #
# چه بدنی ، باید زیر خواب من شی
_ ولم کن
و بهش لگد زدم که اومد و چاقو گذاشت دم گردنم ، و دستم هم زخم کرد
_ کمکککککک
# دیگه راه فراری نداری
ویو یونا
خیلی ترسیدم و رفتم کمک بیارم
همه نگرانش بودند ، حتی لیا
ویو کوک
داشتم با جیمین حرف میزدم که دستم خود به خود زخم شد ( همون جایی که دست آیلین زخم شد )
+دستم
÷دست آیلین...
+چه اتفاقی واسش افتاده ؟
که دیدم یونا بدو بدو اومد پیشم و نفس زنان گفت
€ ارباب ، لطفا آیلین رو نجات بدید
+لعنتی
و رفتم به اون بار . یونا موند توی عمارت و نیومد ، دیدم یه پسر چاقو گذاشته دم گردنش ، نمیدونم چرا انقدر غیرتی شدم ، لباسش پیش از حد باز بود و تحریکم میکرد ، زدم توی صورت مرده و فرار کرد ، که دیدم کنار لبش زخم و داره خون میاد شده ، بدون اینکه پلک بزنه به چشمام خیره شده بود ، با دستم خون کنار لبش رو پاک کردم و نمیدونم چرا بدون اینکه دست خودم باشه ، کشیدمش سمتم و لبمو رو لبش گذاشتم ، اول همکاری نمیکرد ولی بعد انگشتاشو روی صورتم گذاشت و منم دستمو دور کمرش ، با اون لبای کوچولوش مک میزد، حس خوبی داشت ، تاحالا کسی رو نبوسیده بودم و اولین بارم بود ، انگار خیلی واسم مهم بود ، تاحالا این حس رو نداشتم نمیدونم اسمش چیه ( اسم اون حس عشقه قشنگم ) بعد ۱۵ دقیقه آروم ازش جدا شدم و چسبوندمش به خودم سرش بالا بود و بهم زل زده بود ، که دیدم آروم زیر لب و با لکنت و صدای ضعیف گفت : مرسی ...که.. منو بوسی ...دی ، و توی بغلم غش کرد ، براید استایل بغلش کردم و سینش رو بو کشیدم ، بوی خوبی میداد ، به بدنش زل زده بودم ، سوار ماشینش کردم و بردمش خونه ، بقیه هم پیاده اومدن ، وقتی بوسیدمش بقیه خدمت کار ها بهم زل زده بودن
ویو لیا ،
اشکم در اومد ، اونو بوسید و بغلش کرد ، این دختر از وقتی اومده برام مشکل درست میکنه ، اونو براید استایل بغل کرد و سینش رو بو کشید ، گریم شدید شد ، خب سینه ی من بهتره ( مگه به سینست؟😂) یعنی چی ؟ من چی از اون کم دارم ؟ وقتی به ارباب گفتم یه جاسوسی اون موقع میبینی 😈، ولی قبلش باید واست پاپوش درست کنم ،
ویو جیمین
÷ ارباب ، از کجا فهمیدین که آیلین زخمی شده
+ من باهاش طلسم شدم ، هر اتفاقی واسه اون بیوفته واسه منم میافته
÷ ولی چطور طلسم شدید
+ وقتی توی اتاق اتفاقی منو بوسید
÷آها، من دیگه میرم
ویو کوک
آیلین رو گذاشتم روی تخت و دکتر اومد و گفت حالش خوبه و فردا به هوش میاد ، موهاشو نوازش میکردم ، چرا انقدر برام مهم شده بود ؟ راستش احساس میکردم دوسش دارم ، نمیدونم چی شد که همون جوری خوابم برد
دستم شکست 😂
۵ لایک ۱۰ کامنت
۱۲.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.