اسفند

#اسفند
مثل آن کسی می ماند که زود و تند از کنارت رد می شود…
و تو به اندازه ی خیره ماندن چندثانیه ای به چشمانش مجالی نداری…
از تو عبور می کند و تمام درها را
می بندد…تا دری دگر باز شود و روشنی کوچه های بی چراغ باشد.

به اندازه ی فاصله گذر غروب تا شب
همان قدر کوتاه…شاید هم دوست داشتنی…

#اسفند همانند جرقه ی حادثه ای
می ماند،میان دوره ای بی رکود تا یادت بیاندازد تا پایان راه چیزی نمانده است…
سردی سانحه را باید رها کرد تا گرمی شروع دوباره را چشید...

شاید هم #اسفند مثل آن معلمی
می ماند که به شاگردانش اخطار
می دهد برای هیچ اشتباهی دیر نیست…

گاهی باید از اول سطر و بی هیچ عذر و بهانه ای دوباره نوشت...



#حاتمه_ابراهیم_زاده
دیدگاه ها (۴۳)

آدم ها در زندگی آهنگ هایی دارند برای روز مبادا برای روزهای س...

‌در هیاهوی این جهان ای کاش،سنگی بودم!بی‌خستگی،بی‌ترس،باقی عم...

اسفندماهاز انباشتگی ها سرریز است.کارهای انباشتهحرفهای ناگفت...

من تورا درچالشی ازعشق دعوت میکنمحس نا آرام خود را با تو قسمت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

ازمایشگاه سرد

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط