رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۴۶
ارسلان، کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم دستمو بردم زیر لباسش دستمو رو دلش حرکت میدادم
دیا، میدونش دلم خیلی درد میکنه با دستای گرمش دلمو میمالید که کم کم خوابم برد
ار،در همین هین خوابم برد
... فردا صبح ...
ار،پاشدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم صبحانه رو درست کردن رفتم دیانا رو صدابزنم دیانا عزیزم
دیانا، برو خوابم میاد
ارسلان، عزیزدلم بلند شو صبحه
دیانا، میخوام بخوابم
ارسلان، صبحانتو بخور بعد بخواب
دیانا، بلند شدم نشستم با قیافه پوکر نگاهش کردم
ارسلان،جوجه چرا اونجوری نگاه میکنی
دیانا، از خوابم پروندیم
ارسلان، ببخشید بیا بوست کنم بریم صبحانه بخوریم
چهارتا پارت به مناسبت ۲۳۰ تایی شدنمون
ایشالا ۲۴۰ تایی شدنمون
پارت ۴۶
ارسلان، کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم دستمو بردم زیر لباسش دستمو رو دلش حرکت میدادم
دیا، میدونش دلم خیلی درد میکنه با دستای گرمش دلمو میمالید که کم کم خوابم برد
ار،در همین هین خوابم برد
... فردا صبح ...
ار،پاشدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم صبحانه رو درست کردن رفتم دیانا رو صدابزنم دیانا عزیزم
دیانا، برو خوابم میاد
ارسلان، عزیزدلم بلند شو صبحه
دیانا، میخوام بخوابم
ارسلان، صبحانتو بخور بعد بخواب
دیانا، بلند شدم نشستم با قیافه پوکر نگاهش کردم
ارسلان،جوجه چرا اونجوری نگاه میکنی
دیانا، از خوابم پروندیم
ارسلان، ببخشید بیا بوست کنم بریم صبحانه بخوریم
چهارتا پارت به مناسبت ۲۳۰ تایی شدنمون
ایشالا ۲۴۰ تایی شدنمون
۹.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.