رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۴۸
دیانا، برگشتم خواستم حرف بزنم که
ارسلان، خواست حرف بزنه که لبمو گذاشتم رو لبش محکم بوسیدمش
دیانا، یکم همراهیش کردم
ارسلان، ولش کردم که سرشو کرد تو بغلم ای خدا
دیانا، سرم رو بیشتر تو بغلش جا دادم یکه توی یه حرکت ناگهانی مثل پره کاه بلندم کرد گذاشت تو بغلش مثل این مادری که بچشو گرفته تو بغلش منو گرفته بود نشست رو کاناپه یه دستش دور سرم بود یه دستش هم دور زانو پام بهش نگاه میکردم که
ارسلان، همینجوری نگام میکرد که سرم رو تو گردنش فرو بردم شروع به مک زدن کردم
پارت ۴۸
دیانا، برگشتم خواستم حرف بزنم که
ارسلان، خواست حرف بزنه که لبمو گذاشتم رو لبش محکم بوسیدمش
دیانا، یکم همراهیش کردم
ارسلان، ولش کردم که سرشو کرد تو بغلم ای خدا
دیانا، سرم رو بیشتر تو بغلش جا دادم یکه توی یه حرکت ناگهانی مثل پره کاه بلندم کرد گذاشت تو بغلش مثل این مادری که بچشو گرفته تو بغلش منو گرفته بود نشست رو کاناپه یه دستش دور سرم بود یه دستش هم دور زانو پام بهش نگاه میکردم که
ارسلان، همینجوری نگام میکرد که سرم رو تو گردنش فرو بردم شروع به مک زدن کردم
۱۴.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.