ماشین زمان
ماشین زمان
پارت هشتم
____________
ویو ا.ت
یونگی یه دفعه وارد اتاق شد
_اطلاعات کی رو میخوای؟!
ات یکدفعه سرش رو آورد بالا ...با دیدن یونگی هم ات و هم جونگکوک بلند شدن و احترام گذاشتن
_نشنیدی چی گفتم ؟!...اطلاعات کی رو میخوای ؟!
ات:من ...
یونگی رو به کوک کرد و گفت
_هی تو افسر جئون ...بهتره اقرار کنی وگرنه میکشمت
جونگکوک یکم مکث کرد و با چهره ناراحت و نگران به ا.ت نگاه کرد
از فیس چهره ا.ت میشد خوند که داره التماس میکنه که جونگکوک چیزی نگه ولی...
@ب،ببخشید بانوی من ...من نمیخوام الان اتفاقی برام بیافته
ات:افسر جئون...
@بانو جانگ ...بانو جانگ میخواستن در مورد جانگ هوسوک برادرشون اطلاعات جمع کنم چون ایشون دچار فراموشی شدند
ا.ت که چشماش رو که بسته بود و باز کرد و متعجب به جونگکوک نگاه کرد
_در مورد جانگ هوسوک ؟!...بهتر نیست دیگه نقش بازی نکنی؟!
ات و کوک:چ،چی؟!
_هه فکر کردی من احمقی چیزی هستم که با این روش ها میخوای گولم بزنید !!
@عالیجناب من ...
_تو برو بیرون افسر جئون
@اما...
_برو بیرون (جدی)
جونگکوک نگاهی به ا.ت کرد میدونست اگر بیرون نرخ هم خودش هم ملکه بدبخت میشه پس بعد از احترام گذاشتن به جفت آنها از اتاق رفت بیرون
یونگی با قدم های آروم نزدیک ا.ت میشد
ات:ش،شما...
_بس نیست نقش بازی کردند !!...آنقدر ادا آدم های مظلوم رو در نیار جانگ ا.ت هرکی ندونه من که میدونم تو چقدر ذاتت خرابه پس ...بهتره نقش کسایی که فراموشی گرفتند رو در نیاری و خودت رو جلو بقیه اهالی قصر مخصوصاا(رو مخصوصا تاکید داشت و کمی بلند گفت) ملکه مادر مظلوم جلوه ندی ...هرکاری کنی نمیتونی حتی برای یک روز هم که شده جایگاهت رو کنار من درست کنی چون تو یه هر،،زه ایی ...
آنقدر عقب رفته بودن که پای ا.ت به میز گیر کرد و افتاد رو تشکش که روش مینشست ...یونگی بعد از یه نیشخند از اتاق خارج شد که گریه ا.ت شروع شد
بانو چوی ، جین و جونگکوک وارد اتاق شدن
#جین:بانوی من چیش...
ات:برید بیرون
بانو چوی:اما بانوی من ....
ا.ت:برید بیروننن
همینجوری که داد زد گلدان روی میز جلوش رو پرت کرد سمتشون که افتاد زمین و شکست ...
همه رفتند بیرون
آرنجش رو روی میز گذاشت و سرش رو روی آرنجش گذاشت و گریه هاش شدت گرفت ...این مردیکه بی احساسِ تخسِ از خود راضیه مغرور چی بود که گیرش افتاد اصلا دل نداره که به دستش بیارم ...مغزم نداره ...بعد از چند دقیقه همون حالت خوابش برد ...
پرش زمانی به شب
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake#SUGA
پارت هشتم
____________
ویو ا.ت
یونگی یه دفعه وارد اتاق شد
_اطلاعات کی رو میخوای؟!
ات یکدفعه سرش رو آورد بالا ...با دیدن یونگی هم ات و هم جونگکوک بلند شدن و احترام گذاشتن
_نشنیدی چی گفتم ؟!...اطلاعات کی رو میخوای ؟!
ات:من ...
یونگی رو به کوک کرد و گفت
_هی تو افسر جئون ...بهتره اقرار کنی وگرنه میکشمت
جونگکوک یکم مکث کرد و با چهره ناراحت و نگران به ا.ت نگاه کرد
از فیس چهره ا.ت میشد خوند که داره التماس میکنه که جونگکوک چیزی نگه ولی...
@ب،ببخشید بانوی من ...من نمیخوام الان اتفاقی برام بیافته
ات:افسر جئون...
@بانو جانگ ...بانو جانگ میخواستن در مورد جانگ هوسوک برادرشون اطلاعات جمع کنم چون ایشون دچار فراموشی شدند
ا.ت که چشماش رو که بسته بود و باز کرد و متعجب به جونگکوک نگاه کرد
_در مورد جانگ هوسوک ؟!...بهتر نیست دیگه نقش بازی نکنی؟!
ات و کوک:چ،چی؟!
_هه فکر کردی من احمقی چیزی هستم که با این روش ها میخوای گولم بزنید !!
@عالیجناب من ...
_تو برو بیرون افسر جئون
@اما...
_برو بیرون (جدی)
جونگکوک نگاهی به ا.ت کرد میدونست اگر بیرون نرخ هم خودش هم ملکه بدبخت میشه پس بعد از احترام گذاشتن به جفت آنها از اتاق رفت بیرون
یونگی با قدم های آروم نزدیک ا.ت میشد
ات:ش،شما...
_بس نیست نقش بازی کردند !!...آنقدر ادا آدم های مظلوم رو در نیار جانگ ا.ت هرکی ندونه من که میدونم تو چقدر ذاتت خرابه پس ...بهتره نقش کسایی که فراموشی گرفتند رو در نیاری و خودت رو جلو بقیه اهالی قصر مخصوصاا(رو مخصوصا تاکید داشت و کمی بلند گفت) ملکه مادر مظلوم جلوه ندی ...هرکاری کنی نمیتونی حتی برای یک روز هم که شده جایگاهت رو کنار من درست کنی چون تو یه هر،،زه ایی ...
آنقدر عقب رفته بودن که پای ا.ت به میز گیر کرد و افتاد رو تشکش که روش مینشست ...یونگی بعد از یه نیشخند از اتاق خارج شد که گریه ا.ت شروع شد
بانو چوی ، جین و جونگکوک وارد اتاق شدن
#جین:بانوی من چیش...
ات:برید بیرون
بانو چوی:اما بانوی من ....
ا.ت:برید بیروننن
همینجوری که داد زد گلدان روی میز جلوش رو پرت کرد سمتشون که افتاد زمین و شکست ...
همه رفتند بیرون
آرنجش رو روی میز گذاشت و سرش رو روی آرنجش گذاشت و گریه هاش شدت گرفت ...این مردیکه بی احساسِ تخسِ از خود راضیه مغرور چی بود که گیرش افتاد اصلا دل نداره که به دستش بیارم ...مغزم نداره ...بعد از چند دقیقه همون حالت خوابش برد ...
پرش زمانی به شب
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake#SUGA
۱۵.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.