خاطراتی پر از فراز و نشیب
خاطراتی پر از فراز و نشیب
فصل اول
پارت هفتم
از پدرم اجازه ای گرفتم و رفتم دنبالش، اون هم داشت با بقیه خداحافظی میکرد و من رو دیدو رو به بقیه کرد و گفت_ ببخشید خوشحال شدم از دیدنتون من چند لحظه ای برم
اومدم پیشم و گفتم: خیلی دلم میخواست ازتون خداحافظی کنم....
بغلم کرد و گفت
_این احترامی که برای من قائلید قابل ستایشه
و بعد از زدن این حرف ازم جدا شدو خداحافظی کرد . بخودم اومدم و متوجه جای خالیش شدم. بیخیال شدم و رفتم .....
یک ماه بعد
هر روز با ولیعهد کل شهر رو قدم میزدیم و از زندگیمون برای هم تعریف میکردیم .....
فصل اول
پارت هفتم
از پدرم اجازه ای گرفتم و رفتم دنبالش، اون هم داشت با بقیه خداحافظی میکرد و من رو دیدو رو به بقیه کرد و گفت_ ببخشید خوشحال شدم از دیدنتون من چند لحظه ای برم
اومدم پیشم و گفتم: خیلی دلم میخواست ازتون خداحافظی کنم....
بغلم کرد و گفت
_این احترامی که برای من قائلید قابل ستایشه
و بعد از زدن این حرف ازم جدا شدو خداحافظی کرد . بخودم اومدم و متوجه جای خالیش شدم. بیخیال شدم و رفتم .....
یک ماه بعد
هر روز با ولیعهد کل شهر رو قدم میزدیم و از زندگیمون برای هم تعریف میکردیم .....
- ۱.۱k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط