خاطرات پر از فراز و نشیب

خاطرات پر از فراز و نشیب
پارت پنج
فصل اول
مشغول خوردن بستنی مورد علاقم بودم که یهو حواسم پرت شدو محکم به یک فردی خوردم....
افتادم زمین و سرم رو بالا گرفتم و فکر کنم تو اون زمان رکورد گینس رو شکونم، حدود صد تا ایه قرآن خوندم در عرض چند ثانیه
مات و مبهوت بهش نگاه میکردم، اون ولیعهد بود، تا حالا ندیده بودمش ولی راجبش شنیده بودم و عکسش رو دیده بودم، به خودم اومدم و بلند شدم و کلی معذرت خواهی کردم و با دو از اونجا خارج شدم
چند روز بعد
این روزا کلی مهمونی پدر منو می‌بره و هر مهمونی هم ولیعهد رو میبینم ، این روزا دیگه باهاش هم صحبت شدم و دوست شدم باهاش انقدر که باهم برخورد کردیم و هم رو دیدیم
باز هم یه مهمونی دیگه ..... مطمئنم ولیعهدم اونجاست، من از مردا زیاد خوشم نمیاد ولی ولیعهد خیلی پسر خوبیه، .ولی من هنوز اسمش رو نمیدونم، باید ازش بپرسم
شب:
دوباره وارد مهمونی شدیم و من مثل همیشه دنبال ولیعهد می‌گشتم چون توی مهمونی ها فقط اونو می شناختم ،تا اینکه یکی از پشت بهم گفت: دنبال کسی میگردی؟ برگشتم و با دیدنش لبخند زدم و گفتم: اوه، سلام اعلیحضرت، دنبالتون می‌گشتم
اون هم متقابلاً لبخند زد و گفت : خب چرا سرپایین ، بفرمایین بنشینین
من رو همراهی کرد و صندلی رو برام عقب کشید و تشکری کردم و نشستم، اون هم اجازه ای گفت و نشست
بلاخره خواستم سوالی که منتظر جوابش بودم رو ازش بپرسم
( بچه ها از این به بعد آریانا رو با + و ولیعهد رو با _ نشون میدم)
+ ببخشید قصد فضولی نداشتم، جسارتا میتونم بپرسم اسمتون چیه؟
_ او البته، تهیونگ هستم ، کیم تهیونگ
+ اسم زیبایی دارید`لبخند`
_همچنین`لبخند`
بعد از کلی حرف زدن با ولیعهد چشمم به فردی آشنا خورد.. بعد سعی کردم بفهمم کیه که .......
دیدگاه ها (۰)

خاطرات پر از فراز و نشیبفصل اولپارت ششمبعد از کلی حرف زدن با...

خاطراتی پر از فراز و نشیبفصل اولپارت هفتماز پدرم اجازه ای گر...

خاطرات پر از فراز و نشیبپارت ۴ فصل اولاریانا که از صبح همش م...

خاطرات پر از فراز و نشیبخببب بچه ها رسیدیم به قسمت قشنگه و ا...

روانی منP38

فرار من

دریا شاهد بود P:7بعد از چند ساعت حرف زدن بلاخره خداحافظی کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط