Part:57
Part:57
دیوید دهن باز کرد و شروع به راه رفتن روی مخ اون دو نفر کرد. و خیلی بی مقدمه حرف اصلی رو گفت.
-فکر میکردم درباره اون گنج بهتون هشدار داده بودیم.
ولی فکر میکنم شما یه دنده تر از این حرفا باشین نه؟
تهیونگ از شدت خزعبلات اون پسر فشار دستش رو بیشتر کرده بود، البته نه اونقدری که باعث آسیب رسوندن به امیلی بشه.
دیوید دوباره شروع کرد، البته با پیش کشیدن یک موضوع ناگهانی هر دو نفر مقابلش شکه شدند.
- یه لحظه، الان رابطتون دقیقا چیه؟
و با چهره سوالی به تهیونگ و امیلی نگاه کرد.
پسر زودتر به خودش جنبید و جوابش رو داد.
- خب راستش، دوست صمیمی!
و یه لبخند تهش به دیوید تحویل داد.
از ملاقات قبلی که با هم داشتند تا الان، از "فعلا فقط دوست" به"دوست صمیمی" تغییر کرده بود.
قطعا ملاقات بعدی چیز دیگهای به همراه داشت؟
دیوید صورتش قرمز شده بود، و این حرصی که داشت رو کاملا نشون میداد.
احساس رقابتی که نسبت به تهیونگ درش ایجاد شده بود رو نمیتونست کنترل کنه. بازی رو اون دو نفر شروع کرده بودند که هیچ یک هم قصد بازنده شدن رو نداشتند.
از اون طرف امیلی که حالا جایگاهش مشخص شده بود، کمی خوشحال تر شد.
اینکه این رابطه پیچیدهای که داشتند بالاخره میشد یک اسم براش بذارند.
ولی دو تا دوست صمیمی که قبلا قصد بوسیدن هم رو داشتند. همین امیلی رو میترسوند.
طولی نکشید که شهردار هم به جمعشون اضافه شد. و بر عکس پسرش با روی خوش با امیلی و تهیونگ حال و احوال کرد، ولی خب هر دو نفر هم میدونستند که همش برای حفظ کردن ظاهرش بود، بالاخره شهرداری بود واسه خودش.
- چطورین بچه ها.
امیلی سعی کرد ادب رو به جا بیاره و با لبخندی که اجباری بودنش کاملا مشخص بود جوابش رو داد، ولی تهیونگ حتی سعی نمیکرد اون اخمی که روی صورتش بود رو برداره.
اون دو مهمان به دلیل کار هایی که داشتند زود اونجا رو ترک کردن، و دو نفر باقی هم سریع به داخل خونه رفتند تا بفهمند دقیقا چرا اونها اونجا بودند.
----------------------------------
# Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
دیوید دهن باز کرد و شروع به راه رفتن روی مخ اون دو نفر کرد. و خیلی بی مقدمه حرف اصلی رو گفت.
-فکر میکردم درباره اون گنج بهتون هشدار داده بودیم.
ولی فکر میکنم شما یه دنده تر از این حرفا باشین نه؟
تهیونگ از شدت خزعبلات اون پسر فشار دستش رو بیشتر کرده بود، البته نه اونقدری که باعث آسیب رسوندن به امیلی بشه.
دیوید دوباره شروع کرد، البته با پیش کشیدن یک موضوع ناگهانی هر دو نفر مقابلش شکه شدند.
- یه لحظه، الان رابطتون دقیقا چیه؟
و با چهره سوالی به تهیونگ و امیلی نگاه کرد.
پسر زودتر به خودش جنبید و جوابش رو داد.
- خب راستش، دوست صمیمی!
و یه لبخند تهش به دیوید تحویل داد.
از ملاقات قبلی که با هم داشتند تا الان، از "فعلا فقط دوست" به"دوست صمیمی" تغییر کرده بود.
قطعا ملاقات بعدی چیز دیگهای به همراه داشت؟
دیوید صورتش قرمز شده بود، و این حرصی که داشت رو کاملا نشون میداد.
احساس رقابتی که نسبت به تهیونگ درش ایجاد شده بود رو نمیتونست کنترل کنه. بازی رو اون دو نفر شروع کرده بودند که هیچ یک هم قصد بازنده شدن رو نداشتند.
از اون طرف امیلی که حالا جایگاهش مشخص شده بود، کمی خوشحال تر شد.
اینکه این رابطه پیچیدهای که داشتند بالاخره میشد یک اسم براش بذارند.
ولی دو تا دوست صمیمی که قبلا قصد بوسیدن هم رو داشتند. همین امیلی رو میترسوند.
طولی نکشید که شهردار هم به جمعشون اضافه شد. و بر عکس پسرش با روی خوش با امیلی و تهیونگ حال و احوال کرد، ولی خب هر دو نفر هم میدونستند که همش برای حفظ کردن ظاهرش بود، بالاخره شهرداری بود واسه خودش.
- چطورین بچه ها.
امیلی سعی کرد ادب رو به جا بیاره و با لبخندی که اجباری بودنش کاملا مشخص بود جوابش رو داد، ولی تهیونگ حتی سعی نمیکرد اون اخمی که روی صورتش بود رو برداره.
اون دو مهمان به دلیل کار هایی که داشتند زود اونجا رو ترک کردن، و دو نفر باقی هم سریع به داخل خونه رفتند تا بفهمند دقیقا چرا اونها اونجا بودند.
----------------------------------
# Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
۱۱.۵k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.