فیک زندگی با بنگتن
فیک زندگی با بنگتن
پارت ۵
جین:بیدار شو دختر وقت دارو هاته
ات:خدم میخورم بزا الان بیدار میشم
جین لیوان آبو گذاشت روی میز کنار تخت و رفت پاشدم قرصا رو خوردم میخاستم دارو قبلی خدم مال تومور رو بخورم دستم ب کیف نمیرسید خیلی سعی کردم ولی کیف افتاد زمین نامجون اومد داخل
نامجون:بزار کمکتون کنم
وسایلامو گذاشت توی کیف چند ثانیه ب قرص خیره شد و بعدش انداخت توی کیف و ب دستم داد
ات:ممنون
نامجون:الان میگم جین برات شام بیاره
رفت و منم قرصو خوردم دراز کشیدم بعد چند دقیقه جین با ی ظرف اومد
ات:ممنون خدم میخورم
جین:باش ات
ات:جانم
ظرف غذا رو بهم داد شروع کردم ب خوردن غذا
جین:نامجون میگ از قرص دیگ ام استفاده میکنی
ات:چیزی نیس مال سر دردایه ک از بچگی میگرفتم رفتم دکتر اون دارو رو بهم (توی ذهنم:ای دهن لق )
جین:نامجون میگ مال توموره
ات: دهن لق چیز دیگ ای نگفت
جین:از کی میخوری؟!(با عصبانیت)
ات:جین(ترسیده)
جین:چرا نگفتی ها (با داد)
جیمین اومد داخل
جیمین:جین چرا داد میزنی(آروم)
جین:چیزی نیس برو
جیمین رفت
ات:داد نزن داداشه من خیلی وقت نیس خدمم تازه فهمیدم
جین: فردا میریم آزمایش
ات:جین(مظلومانه)
جین:حرف نباشه (عصبی)
رفت بعد چند ساعت اومد آروم کنارم دراز کشید منو بغل کرد خدمو زده بودم ب خواب
جین:ات زود خوب شو باشه(بابغض)
جین:ات چرا نگفتی برات کاری انجام میدادم خب (گریه)
چشامو باز کردم
ات:داداش من من خوبم چیزیم نیس فردا میریم آزمایش میفهمی حتی ب عمل هم نیاز ندارم ی تومور خیلی کوچولوعه(آروم)
پیشونیش بوسیدم موهاشو نوازش کردم
ات: هندسام من نباید گریه کنه ها میدونی ناراحت میشم خوبم نمیشم
جین:باش
اشکاشو پاک کرد صورتشو نوازش کردم تا خوابش بره
جین:چون خاهرمی میزارم دست ب صورت هندسامم بزنیا
ات:وا پروو
جین:خدتی
ات:عه بخواب
صورتمو بوسید و چشاشو بست
منم آروم آروم خوابم رفت
پارت ۵
جین:بیدار شو دختر وقت دارو هاته
ات:خدم میخورم بزا الان بیدار میشم
جین لیوان آبو گذاشت روی میز کنار تخت و رفت پاشدم قرصا رو خوردم میخاستم دارو قبلی خدم مال تومور رو بخورم دستم ب کیف نمیرسید خیلی سعی کردم ولی کیف افتاد زمین نامجون اومد داخل
نامجون:بزار کمکتون کنم
وسایلامو گذاشت توی کیف چند ثانیه ب قرص خیره شد و بعدش انداخت توی کیف و ب دستم داد
ات:ممنون
نامجون:الان میگم جین برات شام بیاره
رفت و منم قرصو خوردم دراز کشیدم بعد چند دقیقه جین با ی ظرف اومد
ات:ممنون خدم میخورم
جین:باش ات
ات:جانم
ظرف غذا رو بهم داد شروع کردم ب خوردن غذا
جین:نامجون میگ از قرص دیگ ام استفاده میکنی
ات:چیزی نیس مال سر دردایه ک از بچگی میگرفتم رفتم دکتر اون دارو رو بهم (توی ذهنم:ای دهن لق )
جین:نامجون میگ مال توموره
ات: دهن لق چیز دیگ ای نگفت
جین:از کی میخوری؟!(با عصبانیت)
ات:جین(ترسیده)
جین:چرا نگفتی ها (با داد)
جیمین اومد داخل
جیمین:جین چرا داد میزنی(آروم)
جین:چیزی نیس برو
جیمین رفت
ات:داد نزن داداشه من خیلی وقت نیس خدمم تازه فهمیدم
جین: فردا میریم آزمایش
ات:جین(مظلومانه)
جین:حرف نباشه (عصبی)
رفت بعد چند ساعت اومد آروم کنارم دراز کشید منو بغل کرد خدمو زده بودم ب خواب
جین:ات زود خوب شو باشه(بابغض)
جین:ات چرا نگفتی برات کاری انجام میدادم خب (گریه)
چشامو باز کردم
ات:داداش من من خوبم چیزیم نیس فردا میریم آزمایش میفهمی حتی ب عمل هم نیاز ندارم ی تومور خیلی کوچولوعه(آروم)
پیشونیش بوسیدم موهاشو نوازش کردم
ات: هندسام من نباید گریه کنه ها میدونی ناراحت میشم خوبم نمیشم
جین:باش
اشکاشو پاک کرد صورتشو نوازش کردم تا خوابش بره
جین:چون خاهرمی میزارم دست ب صورت هندسامم بزنیا
ات:وا پروو
جین:خدتی
ات:عه بخواب
صورتمو بوسید و چشاشو بست
منم آروم آروم خوابم رفت
۳.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.