پارت
پارت¹⁴
که اربابم همزمان وارد اتاق شد.....یه لحظه هول شدم و باکله رفتم تو دیوار
دستشو روی سرش گذاشت و تعظیمی به ارباب کرد
ات:ارباب منو ببخشید
کوک:بخشیدم حالت چطوره
ات:خوبم ارباب...میگم ارباب
کوک:هوم
ات:کی منو برده تو اتاق شما
کوک:خودم
ات:بله...ببخشید که باعث دردسرتون شدم
کوک:اشکال نداره..حالا هم برو بیرون از اتاقم و مزاحمم بیشتر از این نشو
ات:بله ارباب
و ات از اتاق خارج شد
ات که درحال پایین اومدن از پله ها بود یا خودش میگفت
"وا این چرا اینجوره به ادم محبت میکنه اخرش گند میزنه ایششششش "
ات از پله ها پایین اومد و وارد آشپزخونه شد هیچکس تو آشپزخونه نبود کل عمارتو گشت ولی هیچکدوم از خدمتکارا نبود بودی کشید و روی صندلی کنار اپن نشست سرشو روی اپن گذاشتم چند دقیقهی تو این حالت بود سرشو بلند کرد و به ساعت تو آشپزخونه نگاه کرد ساعت ۷بود.........بلند شد و به سمت یخچال رفت تصمیم گرفته بود غذا درست کنه.......بعد از کمی فکر کردن به غذا تصمیم گرفت آلفردو درست کنه
¹ساعت بعد
میزو چید و ظرف آلفردو رو روی میز ناهار خوری گذاشت
حرکت کرد به سمت اتاق ارباب .......در اتاقو زد که صدای جونگکوک از پشت در اومد
کوک:بیا تو
ات دستگیره درو پایین کشید و وارد اتاق شد
ات:ارباب شلم درست کردم
کوک ویو
__________________________________
خب دیگه بسه.......ببینم تو این چند روزی که نیستم چیکار میکنید
با حمایت های قشنگتون ادمینتونو خوشحال کنید
"بای"
که اربابم همزمان وارد اتاق شد.....یه لحظه هول شدم و باکله رفتم تو دیوار
دستشو روی سرش گذاشت و تعظیمی به ارباب کرد
ات:ارباب منو ببخشید
کوک:بخشیدم حالت چطوره
ات:خوبم ارباب...میگم ارباب
کوک:هوم
ات:کی منو برده تو اتاق شما
کوک:خودم
ات:بله...ببخشید که باعث دردسرتون شدم
کوک:اشکال نداره..حالا هم برو بیرون از اتاقم و مزاحمم بیشتر از این نشو
ات:بله ارباب
و ات از اتاق خارج شد
ات که درحال پایین اومدن از پله ها بود یا خودش میگفت
"وا این چرا اینجوره به ادم محبت میکنه اخرش گند میزنه ایششششش "
ات از پله ها پایین اومد و وارد آشپزخونه شد هیچکس تو آشپزخونه نبود کل عمارتو گشت ولی هیچکدوم از خدمتکارا نبود بودی کشید و روی صندلی کنار اپن نشست سرشو روی اپن گذاشتم چند دقیقهی تو این حالت بود سرشو بلند کرد و به ساعت تو آشپزخونه نگاه کرد ساعت ۷بود.........بلند شد و به سمت یخچال رفت تصمیم گرفته بود غذا درست کنه.......بعد از کمی فکر کردن به غذا تصمیم گرفت آلفردو درست کنه
¹ساعت بعد
میزو چید و ظرف آلفردو رو روی میز ناهار خوری گذاشت
حرکت کرد به سمت اتاق ارباب .......در اتاقو زد که صدای جونگکوک از پشت در اومد
کوک:بیا تو
ات دستگیره درو پایین کشید و وارد اتاق شد
ات:ارباب شلم درست کردم
کوک ویو
__________________________________
خب دیگه بسه.......ببینم تو این چند روزی که نیستم چیکار میکنید
با حمایت های قشنگتون ادمینتونو خوشحال کنید
"بای"
- ۳۲.۳k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط