برایش لب هایم را شرابی کردم، از همان ها که خانم جون می گف
برایش لب هایم را شرابی کردم، از همان ها که خانم جون میگفت: شبیه زنان بدکاره میشوی دخترک. برایش چشم هایم را زیر خروار آرایش دفن کردم، تا سبزینه نگاهم از خاکش جوانه بزند و نیم نگاهی سمتم بیندازد. دوباره به خودم در آینه نگاه کردم و با دستمال به جان چشم ها و لب هایم افتادم، اینطور بهتر بود اگر مرا میخواست نیم نگاهی به غزل هایم میکرد که با سوز میخواندم تا بشنود نه سیمایم، عشق که زورکی نبود؟ بود؟
بی وقفه پا تند کردم تا به کلاس ادبیات برسم تا برایش صدا کن مرا، صدای تو خوب است بخوانم، آنگاه شاید صدای من را میشنید.
دیر کردم و استاد بد عنقمان شاید بهتر از اون فهمیده بود که دل باختهام بدهم دل باخته ام چیزی نگفت.صدا کن مرا خواندم نشنید، نیم نگاهی هم نکرد. شبیه دخترک های لوس دبستانی در انتهایش بغضکی منحوس خرابمان کرد، استاد بد عنق لبخند زد و نگاهش تحسین گر بود از آن ها که به ندرت دیده میشد.
کلاس را ترک کردم و در لحظه آخر چشم هایم در چشم های خاکستری رنگش غرق شد. انگار تمام حرف هایم را خواند. با دست و پایی لرزان دور شدم، در هضم نگاهش بودم که صدایم زد.
صدایم کرد، صدای او خوب بود.
محی.
این روزها حتی دست و دلم به نشر این نیمه خزعبلات مغزم نمیره، با یه حس بدی اینارو میذارم، احساس میکنم این روز ها فقط باید از خون بنویسم خون جوونایی که ازشون حتی دیگه لاله نمیدمه، آخه خجالتش میشه آخه خیلی حیفه، آخه خیلی حیفن.
حتی آسمونم خجالتش میشه، بعد بارون خون بگه بیا در بیا رنگین کمون ..
بی وقفه پا تند کردم تا به کلاس ادبیات برسم تا برایش صدا کن مرا، صدای تو خوب است بخوانم، آنگاه شاید صدای من را میشنید.
دیر کردم و استاد بد عنقمان شاید بهتر از اون فهمیده بود که دل باختهام بدهم دل باخته ام چیزی نگفت.صدا کن مرا خواندم نشنید، نیم نگاهی هم نکرد. شبیه دخترک های لوس دبستانی در انتهایش بغضکی منحوس خرابمان کرد، استاد بد عنق لبخند زد و نگاهش تحسین گر بود از آن ها که به ندرت دیده میشد.
کلاس را ترک کردم و در لحظه آخر چشم هایم در چشم های خاکستری رنگش غرق شد. انگار تمام حرف هایم را خواند. با دست و پایی لرزان دور شدم، در هضم نگاهش بودم که صدایم زد.
صدایم کرد، صدای او خوب بود.
محی.
این روزها حتی دست و دلم به نشر این نیمه خزعبلات مغزم نمیره، با یه حس بدی اینارو میذارم، احساس میکنم این روز ها فقط باید از خون بنویسم خون جوونایی که ازشون حتی دیگه لاله نمیدمه، آخه خجالتش میشه آخه خیلی حیفه، آخه خیلی حیفن.
حتی آسمونم خجالتش میشه، بعد بارون خون بگه بیا در بیا رنگین کمون ..
۳۵.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۱