♡love in hate♡
♡love in hate♡
p15
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو ا/ت
با حرفی که زد دنیا رو سرم خراب شد..تصمیم داشتم بهش بگم که جیون دختر خودشه..بغض داشت خفم میکرد
_میشه خواهش کنم هیون لینا بیاد کنارم
€سلام من هیون لینا هستم
دسته همو گرفته بودن و بهم نگا میکردن..نتونستم تحمل کنم و پاشدم رفتم بیرون..اشکام میریختن..به در رسیدم..میخواستم برم بیرون که یاده تهیونگ افتادم..باید امشب پیشش باشم داشتم میرفتم داخل که لینارو دیدم...اومد سمتم
€کجا بودی؟
+اومدم بیرون هواخوری
€اها..
+خب...تبریک میگم
€بابت چی؟
+آ..خب..تو و جئون دیگه
€اها..ببین فک نکنی میخواستم ازت بگیرمشا..چان ازم خواس..
+بسه..کوک همه چیو بم گفت
€نه ببین میدونم که فهمیدی اون شب من جوری نشون دادم که جونگ کوک داره بت خیانت میکنه ولی ببین ما باهم دوست بودیم همچین کاری نمیکنم
+برام مهم نیست..
€ا/ت..باور کن مجبور بودم..همین الانم مجبورم(گریه)
+گریه نکن..الان یکی میبینه میگن تقصیره منه
*لینا زانو میزنه جلوش
€گوش کن لطفا(اشک)
€اگه جوابمو ندادی داد میزنما(اشک)
€ا/تت
دستشو گرفتم بلندش کردم...نشستیم روی فواره
+میشنوم
€مامان جونگ کوک بهم گفت اینکارو کنم چون نمیخواست تو عروسش باشی..انگاری از یچیزی خبر داشتی و میترسید که به جونگ کوک بگی و دیگه هیچ وقت پیشش برنگرده..میخواست تورو عذاب بده..من که بهترین دوستت بودمو انتخواب کرد..بهم گفت ولی قبول نکردم..با جونه چان تهدیدم کرد منم مجبور شدم قبول کنم..متاسفم..(زار)
بغلش کردم..ینی اون پیری میخواست کسی نفهمه یه هرزس و شوهرشو خودش کشته..باید به کوک بگم..ازش جدا شدم
+لینایا باید یه چیزی بهت بگم..مامانه کوک همون مافیاعه خوب؟
€ها؟
+اگه یکی فهمید بدبخ میشیم
€اها خوب بگو
+مافیاعه همسرشو میکشع چون دیدش که داره بهش خیانت میکنه
€پس واسه همین میخواست شمارو جدا کنه؟
+اون روز دو نفر خونش بودن پسره تو اتاق خواب بود ولی دختره رفته بود هواخوری تو حیاط و دیده بودشون تمام کلماتی که گفتنو شنید
€دختره تویی دیگه؟
+خفه شو نیم ساعت رمزی حرف زدم که اینجوری برینی توش
€ساری
+بخوره تو مغزت برو به شوهرت بگو
€شوهرم؟
+ای خدا عجب خریه
€آم..با من بودی؟
+کو این شوهرت
€نمیدونم
+نمیدونی..
€نه از من بدش میاد چرا بم بگه
+برا همین میگم گمشو بهش بگو حقیقتو
€اها فهمیدم چی میگی بای اونی
+مهمونا اومدن تو حیاط¿
€بیا بریم پیشه بقیه
رفتم پیشه تهیونگ لینا هم رفت پیشه کوک..جوری که فقط تهیونگ بفهمه گفتم..
+تهیونگ..اماده ای؟
÷استرس دارم
+اروم باش دوست داره
÷اگه قبول نکرد چی
÷جلو همه ضایع میشم
÷مسخرم میکنن
÷قرار داد بهم میخوره
+خفه شو انقد نفوذ بد نزن پدرصگ
÷چش
... ادامه دارد....
p15
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو ا/ت
با حرفی که زد دنیا رو سرم خراب شد..تصمیم داشتم بهش بگم که جیون دختر خودشه..بغض داشت خفم میکرد
_میشه خواهش کنم هیون لینا بیاد کنارم
€سلام من هیون لینا هستم
دسته همو گرفته بودن و بهم نگا میکردن..نتونستم تحمل کنم و پاشدم رفتم بیرون..اشکام میریختن..به در رسیدم..میخواستم برم بیرون که یاده تهیونگ افتادم..باید امشب پیشش باشم داشتم میرفتم داخل که لینارو دیدم...اومد سمتم
€کجا بودی؟
+اومدم بیرون هواخوری
€اها..
+خب...تبریک میگم
€بابت چی؟
+آ..خب..تو و جئون دیگه
€اها..ببین فک نکنی میخواستم ازت بگیرمشا..چان ازم خواس..
+بسه..کوک همه چیو بم گفت
€نه ببین میدونم که فهمیدی اون شب من جوری نشون دادم که جونگ کوک داره بت خیانت میکنه ولی ببین ما باهم دوست بودیم همچین کاری نمیکنم
+برام مهم نیست..
€ا/ت..باور کن مجبور بودم..همین الانم مجبورم(گریه)
+گریه نکن..الان یکی میبینه میگن تقصیره منه
*لینا زانو میزنه جلوش
€گوش کن لطفا(اشک)
€اگه جوابمو ندادی داد میزنما(اشک)
€ا/تت
دستشو گرفتم بلندش کردم...نشستیم روی فواره
+میشنوم
€مامان جونگ کوک بهم گفت اینکارو کنم چون نمیخواست تو عروسش باشی..انگاری از یچیزی خبر داشتی و میترسید که به جونگ کوک بگی و دیگه هیچ وقت پیشش برنگرده..میخواست تورو عذاب بده..من که بهترین دوستت بودمو انتخواب کرد..بهم گفت ولی قبول نکردم..با جونه چان تهدیدم کرد منم مجبور شدم قبول کنم..متاسفم..(زار)
بغلش کردم..ینی اون پیری میخواست کسی نفهمه یه هرزس و شوهرشو خودش کشته..باید به کوک بگم..ازش جدا شدم
+لینایا باید یه چیزی بهت بگم..مامانه کوک همون مافیاعه خوب؟
€ها؟
+اگه یکی فهمید بدبخ میشیم
€اها خوب بگو
+مافیاعه همسرشو میکشع چون دیدش که داره بهش خیانت میکنه
€پس واسه همین میخواست شمارو جدا کنه؟
+اون روز دو نفر خونش بودن پسره تو اتاق خواب بود ولی دختره رفته بود هواخوری تو حیاط و دیده بودشون تمام کلماتی که گفتنو شنید
€دختره تویی دیگه؟
+خفه شو نیم ساعت رمزی حرف زدم که اینجوری برینی توش
€ساری
+بخوره تو مغزت برو به شوهرت بگو
€شوهرم؟
+ای خدا عجب خریه
€آم..با من بودی؟
+کو این شوهرت
€نمیدونم
+نمیدونی..
€نه از من بدش میاد چرا بم بگه
+برا همین میگم گمشو بهش بگو حقیقتو
€اها فهمیدم چی میگی بای اونی
+مهمونا اومدن تو حیاط¿
€بیا بریم پیشه بقیه
رفتم پیشه تهیونگ لینا هم رفت پیشه کوک..جوری که فقط تهیونگ بفهمه گفتم..
+تهیونگ..اماده ای؟
÷استرس دارم
+اروم باش دوست داره
÷اگه قبول نکرد چی
÷جلو همه ضایع میشم
÷مسخرم میکنن
÷قرار داد بهم میخوره
+خفه شو انقد نفوذ بد نزن پدرصگ
÷چش
... ادامه دارد....
۸.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.