♡love in hate♡
♡love in hate♡
p14
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو ا/ت
برگشتم سمتش..دلم واسش تنگ شده بود
+تو..تو اینجا چیکار میکنی
_واسه قرار داد
+به هرحال میرم داخل خدا نگهدار
میخواستم برم که دستمو گرفت و با بغض ادامه داد
_حداقل صب میکردی طلاق بگیریم بعد ازدواج میکردی(بغض)
+ازدواج؟
_به من نمیتونی دروغ بگی خودم دیدمت تازه بچه هم دارییی(داد و بغض)
+نه..داری اشتباه میکنی اون همسرم نیست(بغض)
_فردا بیا برگرو امضا کن...بعدش میتونی ازدواج کنی باش..مثل اینکه خیلیم دوست داره(اشک)
+گوش کن اون بچه مال....ینی اون نه برادرمه نه دوس پسرم
_چرا ترکم کردی
+خب..متاسفم
_اونجوری که فک میکنی نیست من
+خودم میدونم..خواهرت همه چیزو بم گفت
_خواهرم تورو کجا دید
+اومده بود خونه تهیونگ پیش عشقش
_خبرای خوبی برات دارم
+چی
_خدافظ خانومه کیم
اشکاشو پاک کرد رفت داخل..منم اب زدم به صورتم و رفتم تو..میکروفون دسته مامانه کوک بود رفتم نشستم پیش تهیونگ و یونا
=اومدی بیا بشین
+ممنون زن داداش
=یااا
÷تو میدونی میخواد چی بگه؟
=+نه
#سلام به همگی ممنونم که اومدین و وقت با ارزشتونو برای ما گذاشتید نمیخوام زیادی حرف بزنم و یه راست میرم سره اصل مطلب امشب شبه بزرگیه دوتا اتفاق بزرگ افتاده یک..قرار دادمونو با شرکت اقای کیم تبریک میگم و ممنونم که بهمون فرصت دادین خودمونو بهتون ثابت کنیم..و دوم..یک ازدواج در راهه...پسرم بقیشو بهتون میگه
=چقد زر میزنه
+فکش درد نگرفت؟
با صدای کوک نگاهمونو دادیم بهش ..
_اهم..من تصمیم گرفتم که با یک نفر ازدواج کنم..دختر اقای هیون..
..... ادامه دارد......
یاح یاح یاح
خـ
مـ
ـا
ر
ی
p14
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو ا/ت
برگشتم سمتش..دلم واسش تنگ شده بود
+تو..تو اینجا چیکار میکنی
_واسه قرار داد
+به هرحال میرم داخل خدا نگهدار
میخواستم برم که دستمو گرفت و با بغض ادامه داد
_حداقل صب میکردی طلاق بگیریم بعد ازدواج میکردی(بغض)
+ازدواج؟
_به من نمیتونی دروغ بگی خودم دیدمت تازه بچه هم دارییی(داد و بغض)
+نه..داری اشتباه میکنی اون همسرم نیست(بغض)
_فردا بیا برگرو امضا کن...بعدش میتونی ازدواج کنی باش..مثل اینکه خیلیم دوست داره(اشک)
+گوش کن اون بچه مال....ینی اون نه برادرمه نه دوس پسرم
_چرا ترکم کردی
+خب..متاسفم
_اونجوری که فک میکنی نیست من
+خودم میدونم..خواهرت همه چیزو بم گفت
_خواهرم تورو کجا دید
+اومده بود خونه تهیونگ پیش عشقش
_خبرای خوبی برات دارم
+چی
_خدافظ خانومه کیم
اشکاشو پاک کرد رفت داخل..منم اب زدم به صورتم و رفتم تو..میکروفون دسته مامانه کوک بود رفتم نشستم پیش تهیونگ و یونا
=اومدی بیا بشین
+ممنون زن داداش
=یااا
÷تو میدونی میخواد چی بگه؟
=+نه
#سلام به همگی ممنونم که اومدین و وقت با ارزشتونو برای ما گذاشتید نمیخوام زیادی حرف بزنم و یه راست میرم سره اصل مطلب امشب شبه بزرگیه دوتا اتفاق بزرگ افتاده یک..قرار دادمونو با شرکت اقای کیم تبریک میگم و ممنونم که بهمون فرصت دادین خودمونو بهتون ثابت کنیم..و دوم..یک ازدواج در راهه...پسرم بقیشو بهتون میگه
=چقد زر میزنه
+فکش درد نگرفت؟
با صدای کوک نگاهمونو دادیم بهش ..
_اهم..من تصمیم گرفتم که با یک نفر ازدواج کنم..دختر اقای هیون..
..... ادامه دارد......
یاح یاح یاح
خـ
مـ
ـا
ر
ی
۹.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.