qart ۳۴
qart ۳۴
قدرت عشق
دل درد بدی بهم دست داد حتما وقت اینه که دختر کوچولوم به دنیا بیاد گوشیو برداشتم و زود زنگ زدم به تهیونگ
جه یی:ت..ته..تهیونگ زود بیا خونه فک کنم این وروجک داره بدنیا میاد آیییییی
تهیونگ:باشه باشه یکم صبر کن الان میام
گوشیو قطع کردم
جه یی:مامانی خواهش میکنم آروم باش یکم الان بابا میاد
بلاخره بعد از چند مین تهیونگ اومد و منو برد بیمارستان چون حالم بد بود نتونستم طبیعی زایمان کنم پس بردن اتاق عمل برای زایمان سزارین
ویو تهیونگ
(دیگه کلافه شده بودم چند ساعتی بود همونجوری جلوی در اتاق عمل راه میرفتم اینور اونور بعد چندمین دکتر اومد بیرون و رفتم سمتش)
تهیونگ:خانم دکتر حال همسرم چطوره
دکتر:اصلا نگران نباشین هم حال همسرتون هم حال دختر خوشگلتون خوبه
تهیونگ:اوففف خداروشکر
دکتر:فقط یه مشکلی هست دخترتون ناقصه
تهیونگ:چ..چ..چی
دیگه داشت حال بدم میشد که دکتر گفت
دکتر:متاسفانه دندون ندارع دختر کوچولوتون(با خنده)
با این حرف دکتر منم خندیدم
تهیونگ:شما نمیگین من یهو سکته میکنم
دکتر:ببخشید واقعا معذرت میخوام
تخیونگ:اشکال نداره(با خنده)
بعد از چند جه یی رو همراه دختر کوچولوم آوردن بیرون باورم نمیشد اون خیلی کوچولو و ناز بود جه یی رو منتقل کردن به بخش و دختر کوچولوم بردن اتاق مخصوص نوزاد و منم یکم رفتم از پشت شیشه نگاهش کردم و بعد رفتم نشستم کنار تخت جه یی تا بلاخره بعد چند دیقه بهوش اومد
تهیونگ:سلام عشقم
جه یی:سلام (با صدای نسبتا گرفته)
تهیونگ:خوبی؟
جه یی:اره تهیونگ د..دخ...دخترم کو(با نگرانی)
تهیونگ:نترس حالش خوبه
جه یی:واقعا
تهیونگ:آره عشقم
داشتیم همینجوری حرف میزدیم که پرستار دخترمونو اورد
پرستار:سلام مامانی(از زبون بچه)مامانی ببین من چقدر نازم مرصی که دختری مثل من به دنیا آوردی
پرستاردختر کوچولو گذاشت تو بغلم
اون خیلی ناز بود عین فرشته ها خوابیده بود
تهیونگ:خوب اسمشو چی بزاریم انتخاب نکردی تو که اونهمه لیست گرفته بودی
جه یی:چرا انتخاب کردم
تهیونگ:خوب چیه؟
جه یی:نارا به معنی هدیه آسمان ها
تهیونگ:خیلی قشنگه واقعانم مثل اینکه خدا برامون هدیه داده نارا کوچولو رو
داشتیم حرف میزدیم که پدر و مادر من و تهیونگ اومدن بعد از اونا کلی آدم دیگ اومدن ۲ روز بعد من مرخص شدم و رفتم رفتیم خونه.
[پرش زمانی به سه سال بعد]
ویو تهیونگ
(امروز قراره با همه بریم گردش پس زور رفتم خونه و تا حاضر شم)
تهیونگ:سلام عشقم حاضر شدی؟
جه یی:سلام،آره عزیزم همه چیو حاضر کردم
تهیونگ:خوبه پس من یه چند دیقه برم پیش نارا
رفتم اتاق نارا که نارا با دیدن من پرید بغلم
نارا:سلام بابایی
تهیونگ:سلام دختر خوشگلم حاضری بریم؟
نارا:آره بابایی
تهیونگ:اوکی پس بزن بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت ساحل و رسیدیم و همه اونجا بودن بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم و کلی خوش گذروندیم و بعد همسر میون گفت بیاین تا عکس بگیریم رفتیم نشستیم و یه عکس دسته جمعی گرفتیم بلاخره همه اون ماجرا ها گذشت من و جه یی فهمیدیم که هیچ قدرتی نمیتونه در برابر قدرت عشق وایسته و قسم خوردیم تا ابد با دخترمون نارا خوشبخت بشیم.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡پایان♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نظرتون راجب فیک چیه؟
♡امیدوارم که خوشتون اومده باشه♡
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
دل درد بدی بهم دست داد حتما وقت اینه که دختر کوچولوم به دنیا بیاد گوشیو برداشتم و زود زنگ زدم به تهیونگ
جه یی:ت..ته..تهیونگ زود بیا خونه فک کنم این وروجک داره بدنیا میاد آیییییی
تهیونگ:باشه باشه یکم صبر کن الان میام
گوشیو قطع کردم
جه یی:مامانی خواهش میکنم آروم باش یکم الان بابا میاد
بلاخره بعد از چند مین تهیونگ اومد و منو برد بیمارستان چون حالم بد بود نتونستم طبیعی زایمان کنم پس بردن اتاق عمل برای زایمان سزارین
ویو تهیونگ
(دیگه کلافه شده بودم چند ساعتی بود همونجوری جلوی در اتاق عمل راه میرفتم اینور اونور بعد چندمین دکتر اومد بیرون و رفتم سمتش)
تهیونگ:خانم دکتر حال همسرم چطوره
دکتر:اصلا نگران نباشین هم حال همسرتون هم حال دختر خوشگلتون خوبه
تهیونگ:اوففف خداروشکر
دکتر:فقط یه مشکلی هست دخترتون ناقصه
تهیونگ:چ..چ..چی
دیگه داشت حال بدم میشد که دکتر گفت
دکتر:متاسفانه دندون ندارع دختر کوچولوتون(با خنده)
با این حرف دکتر منم خندیدم
تهیونگ:شما نمیگین من یهو سکته میکنم
دکتر:ببخشید واقعا معذرت میخوام
تخیونگ:اشکال نداره(با خنده)
بعد از چند جه یی رو همراه دختر کوچولوم آوردن بیرون باورم نمیشد اون خیلی کوچولو و ناز بود جه یی رو منتقل کردن به بخش و دختر کوچولوم بردن اتاق مخصوص نوزاد و منم یکم رفتم از پشت شیشه نگاهش کردم و بعد رفتم نشستم کنار تخت جه یی تا بلاخره بعد چند دیقه بهوش اومد
تهیونگ:سلام عشقم
جه یی:سلام (با صدای نسبتا گرفته)
تهیونگ:خوبی؟
جه یی:اره تهیونگ د..دخ...دخترم کو(با نگرانی)
تهیونگ:نترس حالش خوبه
جه یی:واقعا
تهیونگ:آره عشقم
داشتیم همینجوری حرف میزدیم که پرستار دخترمونو اورد
پرستار:سلام مامانی(از زبون بچه)مامانی ببین من چقدر نازم مرصی که دختری مثل من به دنیا آوردی
پرستاردختر کوچولو گذاشت تو بغلم
اون خیلی ناز بود عین فرشته ها خوابیده بود
تهیونگ:خوب اسمشو چی بزاریم انتخاب نکردی تو که اونهمه لیست گرفته بودی
جه یی:چرا انتخاب کردم
تهیونگ:خوب چیه؟
جه یی:نارا به معنی هدیه آسمان ها
تهیونگ:خیلی قشنگه واقعانم مثل اینکه خدا برامون هدیه داده نارا کوچولو رو
داشتیم حرف میزدیم که پدر و مادر من و تهیونگ اومدن بعد از اونا کلی آدم دیگ اومدن ۲ روز بعد من مرخص شدم و رفتم رفتیم خونه.
[پرش زمانی به سه سال بعد]
ویو تهیونگ
(امروز قراره با همه بریم گردش پس زور رفتم خونه و تا حاضر شم)
تهیونگ:سلام عشقم حاضر شدی؟
جه یی:سلام،آره عزیزم همه چیو حاضر کردم
تهیونگ:خوبه پس من یه چند دیقه برم پیش نارا
رفتم اتاق نارا که نارا با دیدن من پرید بغلم
نارا:سلام بابایی
تهیونگ:سلام دختر خوشگلم حاضری بریم؟
نارا:آره بابایی
تهیونگ:اوکی پس بزن بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت ساحل و رسیدیم و همه اونجا بودن بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم و کلی خوش گذروندیم و بعد همسر میون گفت بیاین تا عکس بگیریم رفتیم نشستیم و یه عکس دسته جمعی گرفتیم بلاخره همه اون ماجرا ها گذشت من و جه یی فهمیدیم که هیچ قدرتی نمیتونه در برابر قدرت عشق وایسته و قسم خوردیم تا ابد با دخترمون نارا خوشبخت بشیم.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡پایان♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نظرتون راجب فیک چیه؟
♡امیدوارم که خوشتون اومده باشه♡
کپی ممنوع❌️❌️
۴۷.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.