ویو ات:
ویو ات:
از خواب بیدار شدم خیلی ذوق داشتم که برم مخ جیهوپ و بزنم خو اما از یه طرف من خنگم هیچی یادم نمیمونه باید حواسم باشه سوتی ندم پاشدم رفتم صبحونه درست کردم خوردم فرممو پوشیدم رفتم توی ایستگاه منتظر بودم بیاد تا اما نیومد معتل کردم ببینم یهو دیرش شده اما نیومد اتوبوس رفت به شخصه ریده شده بود تو حالم و حوصله مکسو نداشتم رسیدم پیاده شدم رفتم توی کلاس که معلم آمد و شروع کرد به درس دادن جیهوپ نبود اصلا نمیدونم چرا ناراحت شدم اما ایراد ندارخ زنگ خورد که دیدم مکس داره میاد پیشم نسشت رو به روم و گفت
مکس:بیب ماله خودم شدی
ات:چـ ی چه بلایی سرش آوردی...؟
مکس:یه دعوا بود همین
ات: چی...؟
(مکس جواب ندادم دست ات رو کشید و آن افتاد تو بغل مکس)
ویوات:
نمیتونستم باور کنم
بس به دستام به سینه مکس میزدم اما ولم نمیکرد که یهو یه صدای آشنا به گوشم آمد نمیتونستم رومو برگردونم که یهو منو از بغل مکس کشید بیرون نگاه کردم جیهوپ بود با چشمای خمار نگام میکرد ترسیده بودم با حالت عصبانی مشتی توی صورت مکس خالی کرد مکس یقه ی جیهوپ رو گرفت نفهمیدم جیهوپ چی توی گوشش گفت که مکس رهاش کرد و رفت. من تو شک بودم که با صدای بم جیهوپ به خودم آمدم نگاش کردم چشماش قرمز بود گفتم
ات:ممنونم
جیهوپ:قابلتو نداشت(بم)
جیهوپ:بیا بریم(بم)
ات:کجا ...؟
جیهوپ:میفهمی
ویو ات
منو برد بیرون توی هوا باز و رفت دوتا شیر کاکائو خرید و آمد
جیهوپ،:بفرمایید
ات:ممنون من نمیخوام
جیهوپ : دختر یه نگاه به رنگ خودت کردی مثل کچ شدی
(ات موبایلشو روشن کردو نگاهی توی موبایل کرد و خودش خجالت کشید)
ات: ببخشید. مـ مـن
جیهوپ:تا آروم باش تموم شد .
ات:حالم خوب نی(دستای ات داره به صورت وحشتناک میلرزه)
جیهوپ خیلی آروم آمد و بغل ات نشست و آروم بغلش کرد که بغض ات ترکید جیهوپ میخواست کسی نفهمه همینجوری توس بغل ات موند تا ات بهتر شداز بغل جیهوپ بیرون آمد و گفت
ات:یه سوال بپرسم..؟
جیهوپ:اره حتما
ات:به مکس چی گفتی که اینجوری ترسیدو رفت
جیهوپ:دیگ
ات:ریدم به کسی که دیگ رو اختراع کرد(زیر لب)
جیهوپ:من شنیدماااا
جیهوپ:بیا بریم تو کلاس
از خواب بیدار شدم خیلی ذوق داشتم که برم مخ جیهوپ و بزنم خو اما از یه طرف من خنگم هیچی یادم نمیمونه باید حواسم باشه سوتی ندم پاشدم رفتم صبحونه درست کردم خوردم فرممو پوشیدم رفتم توی ایستگاه منتظر بودم بیاد تا اما نیومد معتل کردم ببینم یهو دیرش شده اما نیومد اتوبوس رفت به شخصه ریده شده بود تو حالم و حوصله مکسو نداشتم رسیدم پیاده شدم رفتم توی کلاس که معلم آمد و شروع کرد به درس دادن جیهوپ نبود اصلا نمیدونم چرا ناراحت شدم اما ایراد ندارخ زنگ خورد که دیدم مکس داره میاد پیشم نسشت رو به روم و گفت
مکس:بیب ماله خودم شدی
ات:چـ ی چه بلایی سرش آوردی...؟
مکس:یه دعوا بود همین
ات: چی...؟
(مکس جواب ندادم دست ات رو کشید و آن افتاد تو بغل مکس)
ویوات:
نمیتونستم باور کنم
بس به دستام به سینه مکس میزدم اما ولم نمیکرد که یهو یه صدای آشنا به گوشم آمد نمیتونستم رومو برگردونم که یهو منو از بغل مکس کشید بیرون نگاه کردم جیهوپ بود با چشمای خمار نگام میکرد ترسیده بودم با حالت عصبانی مشتی توی صورت مکس خالی کرد مکس یقه ی جیهوپ رو گرفت نفهمیدم جیهوپ چی توی گوشش گفت که مکس رهاش کرد و رفت. من تو شک بودم که با صدای بم جیهوپ به خودم آمدم نگاش کردم چشماش قرمز بود گفتم
ات:ممنونم
جیهوپ:قابلتو نداشت(بم)
جیهوپ:بیا بریم(بم)
ات:کجا ...؟
جیهوپ:میفهمی
ویو ات
منو برد بیرون توی هوا باز و رفت دوتا شیر کاکائو خرید و آمد
جیهوپ،:بفرمایید
ات:ممنون من نمیخوام
جیهوپ : دختر یه نگاه به رنگ خودت کردی مثل کچ شدی
(ات موبایلشو روشن کردو نگاهی توی موبایل کرد و خودش خجالت کشید)
ات: ببخشید. مـ مـن
جیهوپ:تا آروم باش تموم شد .
ات:حالم خوب نی(دستای ات داره به صورت وحشتناک میلرزه)
جیهوپ خیلی آروم آمد و بغل ات نشست و آروم بغلش کرد که بغض ات ترکید جیهوپ میخواست کسی نفهمه همینجوری توس بغل ات موند تا ات بهتر شداز بغل جیهوپ بیرون آمد و گفت
ات:یه سوال بپرسم..؟
جیهوپ:اره حتما
ات:به مکس چی گفتی که اینجوری ترسیدو رفت
جیهوپ:دیگ
ات:ریدم به کسی که دیگ رو اختراع کرد(زیر لب)
جیهوپ:من شنیدماااا
جیهوپ:بیا بریم تو کلاس
۵.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.