رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 33

(ات از وان خارج شد،سرشو پایین انداخت تا به بدن لخت جونگکوک نگاه نکند،وقتی از داخل وان بلند شد قطره های آب از رون های سفید و خوش فرمش میچکید.وقتی کمی به جونگکوک نزدیک شد،جونگکوک بازوی ات را گرفت و سمت خودش کشید.)

جونگکوک. جوجه، یا گوجه؟

ات. مسخره نکن.

جونگکوک. هی، کوچولو، انقدر از نگاه کردن به شوهرت خجالت نکش، ببین من چقدر راحت بهت نگاه میکنم.

ات. چون تو بیشعور هستی.

جونگکوک. نکنه نگران این هستی که عضله هام زیر دوش خوشگل نباشه؟(جونگکوک با این کلمات آهسته ات را اذیت میکرد،چشم ات ناخوداگاه به عضلات سینه جونگکوک افتاد.)

جونگکوک. راضی هستی؟
*ات سریع چشمانش را به شونه جونگکوک داد.*

جونگکوک. هی، جوجه، جوری رفتار نکن که انگار اون تو نبودی که چند دقیقه پیش داشتی انگشتات رو روی شونم میکشیدی.

ات. اذیت نکن.

(جونگکوک حرفی نزد،با یک لبخند جذاب ات را به خودش نزدیک کرد،دستش را روی کمر باریک ات گذاشت و با انگشتانش از روی شورت ات بالای باسن ات را به آرامی نوازش کرد.)

جونگکوک. بدنت اونقدر بی نظیر و کامل و زیبا هست که میتونم ساعت ها رو اینجوری صرف پرستیدن بدنت کنم.

(10دقیقه گذشت،جونگکوک دوش گرفت.حوله ای دور کمرش بست و از حمام خارج شد و ات هم لباس های زیرش را درآورد و دوش گرفت.لباس پوشید و رفت بیرون،موهایش را خشک کرد.
جونگکوک با یه تیشرت نازک،و یک شلوارک و موهای بهم ریخته روی تخت بود و به تاج تخت تکیه داده بود.)
دیدگاه ها (۱)

#رُز_زخمی_من part. 34(جونگکوک چشمانش را بسته بود،ات رفت بالا...

#رُز_زخمی_من. part. 35سولگی. جونگکوک، این چه نگهبانیه که با ...

#رُز_زخمی_من part. 32ات. چرا اون کار رو کردی؟ جونگکوک. چون ن...

#رُز_زخمی_من part. 31جونگکوک. هوم، نعنا و توت فرنگی و گیلاس....

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط