رززخمیمن
#رُز_زخمی_من
part. 34
(جونگکوک چشمانش را بسته بود،ات رفت بالا سر جونگکوک.به پرسینگ ابروی جونگکوک نگاه کرد،از روی کنجکاوی دستش را سمت پرسینگ برد.
در همان لحظه جونگکوک دست ات را گرفت،و با اخم به ات نگاه میکرد.)
ات. اهههه، چیزه..... چیز
جونگکوک. چیزه، نه؟
ات. هیچی.
(جونگکوک ات را کشید و روی تخت گذاشت و بالای ات معلق شد.گردنبدی که یک حلقه نقره ای در گردنش بود آورزان شد و به لب های ات برخورد کرد.ات با کنجکاوی گردنبند را گرفت و حلقه را لمس میکرد،جونگکوک پوزخند دلنشینی زد.)
جونگکوک. مثل یه گربه شدی.
ات. این مال کیه؟ دوست دختر سابقت؟
جونگکوک. هوم، شاید، ولی کی گفته که سابقه.
ات. اها.
جونگکوک. وقتی اینجوری میشی دلم میخواد همینجوری قورتت بدم.
ات...
جونگکوک. این مال مادرمه. اینو وقتی که 9سالم بود برای تولد مادرم خریدم. وقتی که مرد هنوز توی انگشتاش بود.
ات. اها، خوبه.
جونگکوک. چی خوبه؟ اینکه مال دوست دخترم نبوده؟
ات. معلومه.
جونگکوک. تو خیلی حسودی. ولی بزار بهت بگم، من تا حالا دوست دختر نداشتم. پس خوشحال باش.
ات. معلومه، اخه کدوم شل مغزی با تو میره تو رابطه، البته منم شل مغزم.
جونگکوک. تو شل مغزی، که گذاشتی، این آقای جذاب بالای سرت مخت رو بزنه.
ات. هوم، پس تو چی هستی که گذاشتی این شل مغز مخت رو بزنه؟*ات گردن جونگکوک را لمس کرد.*
جونگکوک. اوه، چقدر رمانتیک شدی؟
ات. خوشت اومده(خنده)
جونگکوک. ادامه بده.
ات. چیو؟
جونگکوک. جوجه زشت، خیلی شیطون شدی.*دستان ات را گرفت و بالای سرش گرفت.*
ات. نه بابا؟
جونگکوک. اره، انگار خیلی دلت میخواد بدنتو به دندون بکشم.
ات.*ات خندید،و جونگکوک از خنده ات لبخند زد.*
(جونگکوک میخواست لبانش را روی لب های ات بگذارد،ولی قبل از آن در اتاق به صدا در آمد.)
جینا. جونگکوک،یه لحظه میای؟
ات. بازم خروس بی محل اومد(آروم.)
جونگکوک. انگار که جینا خیلی مزاحم حال خوبت شده، نه؟(آروم.)
ات. برو پیش جینا جونت.
*جونگکوک دستان ات را رها کرد و از روی تخت بلند شد و رفت در رو باز کرد.
سولگی که با عصبانیت یقه یه نگهبان را گرفته بود.*
part. 34
(جونگکوک چشمانش را بسته بود،ات رفت بالا سر جونگکوک.به پرسینگ ابروی جونگکوک نگاه کرد،از روی کنجکاوی دستش را سمت پرسینگ برد.
در همان لحظه جونگکوک دست ات را گرفت،و با اخم به ات نگاه میکرد.)
ات. اهههه، چیزه..... چیز
جونگکوک. چیزه، نه؟
ات. هیچی.
(جونگکوک ات را کشید و روی تخت گذاشت و بالای ات معلق شد.گردنبدی که یک حلقه نقره ای در گردنش بود آورزان شد و به لب های ات برخورد کرد.ات با کنجکاوی گردنبند را گرفت و حلقه را لمس میکرد،جونگکوک پوزخند دلنشینی زد.)
جونگکوک. مثل یه گربه شدی.
ات. این مال کیه؟ دوست دختر سابقت؟
جونگکوک. هوم، شاید، ولی کی گفته که سابقه.
ات. اها.
جونگکوک. وقتی اینجوری میشی دلم میخواد همینجوری قورتت بدم.
ات...
جونگکوک. این مال مادرمه. اینو وقتی که 9سالم بود برای تولد مادرم خریدم. وقتی که مرد هنوز توی انگشتاش بود.
ات. اها، خوبه.
جونگکوک. چی خوبه؟ اینکه مال دوست دخترم نبوده؟
ات. معلومه.
جونگکوک. تو خیلی حسودی. ولی بزار بهت بگم، من تا حالا دوست دختر نداشتم. پس خوشحال باش.
ات. معلومه، اخه کدوم شل مغزی با تو میره تو رابطه، البته منم شل مغزم.
جونگکوک. تو شل مغزی، که گذاشتی، این آقای جذاب بالای سرت مخت رو بزنه.
ات. هوم، پس تو چی هستی که گذاشتی این شل مغز مخت رو بزنه؟*ات گردن جونگکوک را لمس کرد.*
جونگکوک. اوه، چقدر رمانتیک شدی؟
ات. خوشت اومده(خنده)
جونگکوک. ادامه بده.
ات. چیو؟
جونگکوک. جوجه زشت، خیلی شیطون شدی.*دستان ات را گرفت و بالای سرش گرفت.*
ات. نه بابا؟
جونگکوک. اره، انگار خیلی دلت میخواد بدنتو به دندون بکشم.
ات.*ات خندید،و جونگکوک از خنده ات لبخند زد.*
(جونگکوک میخواست لبانش را روی لب های ات بگذارد،ولی قبل از آن در اتاق به صدا در آمد.)
جینا. جونگکوک،یه لحظه میای؟
ات. بازم خروس بی محل اومد(آروم.)
جونگکوک. انگار که جینا خیلی مزاحم حال خوبت شده، نه؟(آروم.)
ات. برو پیش جینا جونت.
*جونگکوک دستان ات را رها کرد و از روی تخت بلند شد و رفت در رو باز کرد.
سولگی که با عصبانیت یقه یه نگهبان را گرفته بود.*
- ۱.۸k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط