Chapter

Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 64

که همینجوری حرف میزنی
+چرا انقد شلوارت گشاده؟
~چون تو کوچولویی
میخندی
+حداقلش اینه قدم از دخترای دیگه بلند تره
~ولی نه از پسرا
+اره،ولی باز تو دخترا از همشون کراش ترم
اینگوک یه نگاه به سر تا پات میندازه و بعد میزنه زیر خنده
~همین الان میتونم کاری کنم حرفتو پس بگیری
+فکر کردی من میزارم از دو قدمی من بهم نزدیک تر شی؟
اینگوک صاف وایمیسته و بهت نگاه میکنه
~تفاوت قد موج مکزیکی میزنه مگه نه؟
+انتظار داری مثل زرافه دراز باشم؟
~الان به من گفتی زرافه؟
+اره
~پس لابد توم میمونی
+چی؟
~اره اتفاقا بهتم میاد،این لباسو که پوشیدی دستات از پاهات دراز تر به نظر میاد
+میدونستی تو فرهنگ کش....
یهو سرت تیر میکشه و سرتو میگیری
~اوی...ا/ت....خوبی؟
میخوای پس بیفتی برای همین سعی میکنی خودتو سر پا نگهداری،دنیا دور سرت میچرخه و دنبال دیوار میگردی تا بهش لم بدی تا نیفتی ولی تعادلتو از دست میدی که اینگوک میگیرتت
~ا/ت....هوی...چت شد یهو؟
+ا-اره....اره فکر کنم....بخاطر کم خونیمه....از صبح هیچی نخوردم....
~چی؟...اون جیسونگ عوضی هیچی بهت نداد بخوری؟
+بس کن واقعا حوصله جر و بحث ندارم....خوابم میاد
~صبر کن اول یچیزی بخور بعد بخواب
+حالشو ندارم خیلی خستم
~تو خواب میمیری اگه چیزی نخوری
+یبار هیچی نمیشه تازه وزن کم میکنم
~همین حالاشم وزن کم کردی
+گفتم حوصله کل‌کل کردن ندارم میخوام بخوابم
میری سمت تخت که شلوار از پات میفته
+ای خدا این شلوار داره رو اعصابم راه میره
کش شلوارو میگیری و تا جایی که میشه محکمش میکنی و بعد یه گره محکم میزنی
+حالا خوب شد....میرم بخوابم...اها راستی تو رو تخت میخوابی یا زمین؟
~اول باید یچیزی بخوری
+سوزنت گیر کرده مگه نه؟
~اگه نمیخوای بیای آشپزخونه خودم برات میارم بالا....ولی نمیشه چیزی نخوری
+چرا انقد داری بهم اهمیت میدی؟
~من کلا ادم مهربونیم
+اره...کاملا واضحه...دفعه آخری که دیدم با یه پسربچه غریبه چجوری رفتار کردی محبت داشت موج مکزیکی می‌زد کم مونده بود کیس فرانسوی برین
~انتظار داشتی وقتی تو اون محله میدیدمت چیکار کنم؟
+خیلی خب باشه جناب مهربون....برو هرچی میخوای بیاری بیار ولی سبک باشه چون نمیخوام معده درد بگیرم
~باشه
اینگوک میره سمت در و بازش میکنه که یهو مکث میکنه روشو میکنه بهت
~نخوابیا...
+خیلی خب زودباش الانه که بیهوش بشم
اینگوک از اتاق میره بیرون و توم رو تخت دراز میکشی کم کم چشات سنگین میشه ولی بزورم که شده چشاتو باز نگه میداری،بعد چند دقیقه اینگوک برمیگرده....
🍃🗿
دیدگاه ها (۰)

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 65بعد چند دقیقه اینگوک برمیگرده~ج...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 66+خدایا شکرتبدون مکث درش میاری و...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 63~آخه اصلا به ظاهر نمیشه متوجه ش...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 61منم قبول کردم~قبول کردی؟فکر کرد...

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

فیک مافیای سیاه من part 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط