Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 65
بعد چند دقیقه اینگوک برمیگرده
~جدی نخوابیدی
+میخوای بخوابم؟
~نه دیگه نمیشه
با ظرفی که تو دستش بود میاد سمتت و میشینه رو تخت،توم با هر زحمتی که بود میشینی و لم میدی به تاج تخت و ظرف رو میگیری،توش سوپ بود و الان واقعا سبک ترین غذا همین بود
+خوبه....مرسی
~کلشو باید بخوری،من میرم دستشویی
قاشق اولو میخوری
+هم خوشمزست
ظرف رو میزاری رو پات و چند تا قاشق دیگه میخوری که چون ظرف داغ بود و گذاشته بودیش رو پات،بدنت گرم شده بود و کاملا گیج شده بودی،همینجوری که قاشق تو دستته و سوپ رو پاهات خوابت میبره
اینگوک از دستشویی میاد بیرون و تورو تو این حالت میبینه،کنارت وایمیسته و با تن صدای نسبتا بلند صدات میکنه
~ا/ت
یهو از جات میپری و سوپ میریزه رو شلوارت،چون سوپ داغ بود پاهاتو میسوزونه،توم ظرفو میزاری کنار. و بلند میشی وایمیستی و شلوارتو میتکونی
+وای وای سوختم....چته گاو...تنت میخاره؟
~میخواستی نخوابی....چجوری تو دو دقیقه خوابت برد؟
+بلد نیستی وقتی یکی خوابه نباید انقد وحشتناک بیدارش کنی؟ اگه سکته میکردم چی؟
~حالا که نکردی
به شلوارت نگاه میکنی و قیافتو توهم میبری
+به من ربطی نداره شلوار خودت بود
با کش شلوارت ور میری تا درش بیاری ولی انقدر که سفت بسته بودی گرهش کور شده بود و باز نمیشد
دیگه حرصت واقعا دراومده بود و داشتی میزدی زیر گریه،نگاه میکنی به اینگوک
+شلوارتو نیاز داری؟
~برای چی؟
+نه نیازش نداری تو که پولداری
میری سمت کشو و دنبال قیچی میگردی که اینگوک دستتو میگیره
~هی نکنه میخوای شلوارمو پاره کنی؟
+نه فقط کششو میخوام پاره کنم
~همون....شلوارمو نیاز دارم نمیشه
+خودم یکی مثل همین برات میخرم بزار درش بیارم اعصابم شخمیه میزنم ناکارت میکنما
~خودم درش میارم برات
+لازم نکرده
~خب من شلوارمو میخوام
+هزار تا مثل همین تو بازار ریخته چرا گیر دادی نگهش داری؟
~چون راحت ترین شلواریه که دارم میدونی چند ساله دارمش؟
+اهمیت نمیدم چند ساله که داریش من الان در عذابم
~گفتم که خودم درش میارم
+پس یالا تا صبرم لبریز نشده داره چندشم میشه
اینگوک زانو میزنه و استیناشو میده بالا و شروع میکنه به ور رفتن با کش شلوارت
+دیدی باز نمیشه
~صبر کن
دست به کمر وایمیستی و سعی میکنی به اعصابت مسلط باشی
~بیا باز شد
نگاه میکنی به شلوار و میبینی واقعا بازش کرد
+خدایا شکرت....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 65
بعد چند دقیقه اینگوک برمیگرده
~جدی نخوابیدی
+میخوای بخوابم؟
~نه دیگه نمیشه
با ظرفی که تو دستش بود میاد سمتت و میشینه رو تخت،توم با هر زحمتی که بود میشینی و لم میدی به تاج تخت و ظرف رو میگیری،توش سوپ بود و الان واقعا سبک ترین غذا همین بود
+خوبه....مرسی
~کلشو باید بخوری،من میرم دستشویی
قاشق اولو میخوری
+هم خوشمزست
ظرف رو میزاری رو پات و چند تا قاشق دیگه میخوری که چون ظرف داغ بود و گذاشته بودیش رو پات،بدنت گرم شده بود و کاملا گیج شده بودی،همینجوری که قاشق تو دستته و سوپ رو پاهات خوابت میبره
اینگوک از دستشویی میاد بیرون و تورو تو این حالت میبینه،کنارت وایمیسته و با تن صدای نسبتا بلند صدات میکنه
~ا/ت
یهو از جات میپری و سوپ میریزه رو شلوارت،چون سوپ داغ بود پاهاتو میسوزونه،توم ظرفو میزاری کنار. و بلند میشی وایمیستی و شلوارتو میتکونی
+وای وای سوختم....چته گاو...تنت میخاره؟
~میخواستی نخوابی....چجوری تو دو دقیقه خوابت برد؟
+بلد نیستی وقتی یکی خوابه نباید انقد وحشتناک بیدارش کنی؟ اگه سکته میکردم چی؟
~حالا که نکردی
به شلوارت نگاه میکنی و قیافتو توهم میبری
+به من ربطی نداره شلوار خودت بود
با کش شلوارت ور میری تا درش بیاری ولی انقدر که سفت بسته بودی گرهش کور شده بود و باز نمیشد
دیگه حرصت واقعا دراومده بود و داشتی میزدی زیر گریه،نگاه میکنی به اینگوک
+شلوارتو نیاز داری؟
~برای چی؟
+نه نیازش نداری تو که پولداری
میری سمت کشو و دنبال قیچی میگردی که اینگوک دستتو میگیره
~هی نکنه میخوای شلوارمو پاره کنی؟
+نه فقط کششو میخوام پاره کنم
~همون....شلوارمو نیاز دارم نمیشه
+خودم یکی مثل همین برات میخرم بزار درش بیارم اعصابم شخمیه میزنم ناکارت میکنما
~خودم درش میارم برات
+لازم نکرده
~خب من شلوارمو میخوام
+هزار تا مثل همین تو بازار ریخته چرا گیر دادی نگهش داری؟
~چون راحت ترین شلواریه که دارم میدونی چند ساله دارمش؟
+اهمیت نمیدم چند ساله که داریش من الان در عذابم
~گفتم که خودم درش میارم
+پس یالا تا صبرم لبریز نشده داره چندشم میشه
اینگوک زانو میزنه و استیناشو میده بالا و شروع میکنه به ور رفتن با کش شلوارت
+دیدی باز نمیشه
~صبر کن
دست به کمر وایمیستی و سعی میکنی به اعصابت مسلط باشی
~بیا باز شد
نگاه میکنی به شلوار و میبینی واقعا بازش کرد
+خدایا شکرت....
🍃🗿
۵.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.