Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 63
~آخه اصلا به ظاهر نمیشه متوجه شد انقد سبک باشی
+منظورت اینه که چاقم؟
~منظورم اینه که از موش انتظار نداشتم وزن مورچه داشته باشه
گردنشو ویشگون میگیری
+یالا راه برو خوابم میاد
اینگوک با پاش درو میبنده و میری سمت در خونه و زنگ میزنه که یکی از خدمتکارا باز میکنن
=عه قربان....شما...
~زودباش درو باز کن کمرم شکست
خدمتکار در رو کامل باز میکنه و اینگوک با سرعت تقریبا زیاد میره سمت اتاق و پرتت میکنه رو تخت و خودش و کش و قوس میده
+چیشد؟ تو که گفتی سبکم،یعنی نمیتونی یه مورچه رو بلند کنی؟
~یه مورچه رو هم اگر بخوای برای مدت طولانی نگهداری دستت درد میگیره
+واو چقدر منطقی
اینگوک یه نگاه به سر تا پات میندازه
~پاشو برو حموم
+الان؟
~اره
+نمیشه خوابم میاد
~اینجوری نمیشه باید بری،خودتو تو آیینه دیدی؟
یه نگاه به آیینه میندازی و با قیافه ای که انگار از جنگل فرار کرده مواجه میشی
+انگار واقعا باید برم...
~تو برو من برات لباس میارم
+هیچ لباس درست حسابیم ندارم،یادم باشه فردا برم خرید
~زودباش ساعت سه و نیم شد
+خیلی خب...
از رو تخت بلند میشی و میری تو حموم،شیز اب رو باز میکنی و صبر میکنی تا وان پر بشه و تو همین حین لباساتو در میاری،یکم که میگذره وان پر از آب میشه
+به...حال میده تو همین آب بخوابم
میری تو وان میشینی ولی طولی نمیکشه که سریع از جات بلند میشی
+وای....نمیشه من پریودم....لعنت به شانس
از تو ولن میای بیرون و میری سمت دوش قدی
+سریع تمومش میکنم،حوصله ندارم
شیر رو باز میکنی و سریع تمام بدنتو میشوری که یهو درد عجیبی زیر دلت احساس میکنی،دلتو میگیری و میشینی رو صندلی ولی بیشتر درد میگیره
+وای شت....یادم رفت ردیاب رو دربیارم
میری یگوشه میشینی و ردیابو با هر زحمتی که بود در میاری
+حداقل راحت تر از چیزی بود که فکرشو میکردم
میری سمت دوش و بعد چند دیقه دوش گرفتن درو نیمه باز میکنی
+میشه حوله رو بدی؟
اینگوک حوله رو میده بهت و توم میپیچی دور خودت
از حموم میری بیرون و در کمد رو باز میکنی
+عاخ راستی....اینا همش لباس گل گشاد پسرونست
-دخترونه بیازم؟
+لازم نکرده،لباسای دخترونت همشون اوضاعشون خرابه
اینگوک پوزخند میزنه
~پس میرم لباس زیر بیارم
دست میکنی تو کمد ولی همشون پیراهنای بزرگی بودن که برات تا نزدیک زانوهات میومد
یکی از لباسارو به ناچار انتخاب میکنی ولی واقعا شلوارا اندازت نمیشدن
+شلوار درست حسابی نداری؟
-نه....فعلا بیا این لباس زیرارو بگیر
+هوف به درک...
یکی از شلوارارم انتخاب میکنی و بعد از پوشیدن لباس زیرت،اونارو میپوشی،دکمه های پیراهنتو میبندی ولی باز بزرگ بود،با این حال بهتر از شلوار بود که هرچقدر میدادیش بالا باز میفتاد،سرگرم پوشیدن شلوار بودی که همینجوری حرف میزنی....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 63
~آخه اصلا به ظاهر نمیشه متوجه شد انقد سبک باشی
+منظورت اینه که چاقم؟
~منظورم اینه که از موش انتظار نداشتم وزن مورچه داشته باشه
گردنشو ویشگون میگیری
+یالا راه برو خوابم میاد
اینگوک با پاش درو میبنده و میری سمت در خونه و زنگ میزنه که یکی از خدمتکارا باز میکنن
=عه قربان....شما...
~زودباش درو باز کن کمرم شکست
خدمتکار در رو کامل باز میکنه و اینگوک با سرعت تقریبا زیاد میره سمت اتاق و پرتت میکنه رو تخت و خودش و کش و قوس میده
+چیشد؟ تو که گفتی سبکم،یعنی نمیتونی یه مورچه رو بلند کنی؟
~یه مورچه رو هم اگر بخوای برای مدت طولانی نگهداری دستت درد میگیره
+واو چقدر منطقی
اینگوک یه نگاه به سر تا پات میندازه
~پاشو برو حموم
+الان؟
~اره
+نمیشه خوابم میاد
~اینجوری نمیشه باید بری،خودتو تو آیینه دیدی؟
یه نگاه به آیینه میندازی و با قیافه ای که انگار از جنگل فرار کرده مواجه میشی
+انگار واقعا باید برم...
~تو برو من برات لباس میارم
+هیچ لباس درست حسابیم ندارم،یادم باشه فردا برم خرید
~زودباش ساعت سه و نیم شد
+خیلی خب...
از رو تخت بلند میشی و میری تو حموم،شیز اب رو باز میکنی و صبر میکنی تا وان پر بشه و تو همین حین لباساتو در میاری،یکم که میگذره وان پر از آب میشه
+به...حال میده تو همین آب بخوابم
میری تو وان میشینی ولی طولی نمیکشه که سریع از جات بلند میشی
+وای....نمیشه من پریودم....لعنت به شانس
از تو ولن میای بیرون و میری سمت دوش قدی
+سریع تمومش میکنم،حوصله ندارم
شیر رو باز میکنی و سریع تمام بدنتو میشوری که یهو درد عجیبی زیر دلت احساس میکنی،دلتو میگیری و میشینی رو صندلی ولی بیشتر درد میگیره
+وای شت....یادم رفت ردیاب رو دربیارم
میری یگوشه میشینی و ردیابو با هر زحمتی که بود در میاری
+حداقل راحت تر از چیزی بود که فکرشو میکردم
میری سمت دوش و بعد چند دیقه دوش گرفتن درو نیمه باز میکنی
+میشه حوله رو بدی؟
اینگوک حوله رو میده بهت و توم میپیچی دور خودت
از حموم میری بیرون و در کمد رو باز میکنی
+عاخ راستی....اینا همش لباس گل گشاد پسرونست
-دخترونه بیازم؟
+لازم نکرده،لباسای دخترونت همشون اوضاعشون خرابه
اینگوک پوزخند میزنه
~پس میرم لباس زیر بیارم
دست میکنی تو کمد ولی همشون پیراهنای بزرگی بودن که برات تا نزدیک زانوهات میومد
یکی از لباسارو به ناچار انتخاب میکنی ولی واقعا شلوارا اندازت نمیشدن
+شلوار درست حسابی نداری؟
-نه....فعلا بیا این لباس زیرارو بگیر
+هوف به درک...
یکی از شلوارارم انتخاب میکنی و بعد از پوشیدن لباس زیرت،اونارو میپوشی،دکمه های پیراهنتو میبندی ولی باز بزرگ بود،با این حال بهتر از شلوار بود که هرچقدر میدادیش بالا باز میفتاد،سرگرم پوشیدن شلوار بودی که همینجوری حرف میزنی....
🍃🗿
۷.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.