وقتی از پروشگاه آورده بودت فصل دو
وقتی از پروشگاه آورده بودت فصل دو
پارت ۶
ویو کوک
موقعی ک بهش زنگ زدن
_چی داری میگی از کجا فهمیدن میخان ب کلارا بگن ؟
چی میگی
# قربان نمیدونم از کجا فهمیدن ولی میدونم ک ی جاسوس بین ماست
_میدونی جاسوس کیه؟
# ن
_ باشه مرسی
قطع کرد
روم رو بر گردوندم دیدم یکی کنار کلارا نشسته فهمیدم ک خودشه آمده بهش بگه چند دقیقه صبر کردم آمد رد بشه بفهمدم یکی از کارکنای خودمه پس جاسوس هم پیدا کردیم
رفتم پیش کلارا
.
.
.
حالا
آمدم خونه
از اونجایی ک میدوم کلارا زن باهوشه پس عادی رفتار کردم مثلا انگار نمیفهمم چیزی
_ عزیزم
عزیزم
دیدم جواب نمیده
ی صدای از توی اتاق شنیدم صدای مثل پرت کردن خودت روی تخت
رفتم داخل اتاق
کنار تخت وایسادم
ی دفعه ی جیغ زد
_وای ترسیدم این چ کاریه
هیچی میخواستم بترسونمت
_(فهمید ک فهمیدم خودشو زده ب خاب عجب )
عزیزم بعد شام بریم موتور سواری
_باشه حالا بیا بریم پایین با هم آشپزی کنیم
باشه بریم من هم باهات حرف دارم
_( پس از الان میخاد شروع کنه )
_باشه بریم
بیا رو کولم بریم پایین
محکم بچسب ک آمدم
ویو درحال غذا درست کردن
خوب چی درست کنیم
_من چی خیلی دوست دارم؟
دوکبوکی
_پس بزن بریم درستش کنیم
باشه
_ خوب گفتی حرف داری
راستش امروز یکی آمد ی حرفی ب من زد
_چی گفت
خودتو نزن ب اون راه میدونم ک میدونی
_نگا اون چیزی ک تو فکر میکنی نیست کار برادرم بود ک اون الان مرده
سعی نکن گولم بزنی من میدونم تو برادر نداری تک فرزندی
مادرت از پدرت جدا شده و با ناپدریت رفته فرانسه
و کار پدرت بود کشتن پدر و مادر من چرا چون مجبور شدن بود اون مثل همیشه قمار کرده
قمار رو باخته و بهش گفتن اگه این کار رو نکنه تو رو میکشن پدرت هم این کار رو انجام داده ولی توی راه برگشت خودش هم کشتن
_تو اینا رو از کجا میدونی حتی من هم نمیدونستم
من میدونم تو نمیدونستی
من همه ی اینا رو از شواهدی ک ب جا مونده فهمیدم
و شماره ای ک اون زن بهم داد
و مطمعنم ک دیدیش
_واو ببین من چ زنی دارم بقیه حرس بخورن
عجب
_ یعنی الان ما مقصر نیستم و تو از من منتشر نیستی
ن عزیز من ما باید انتقام پدر و مادرمون رو بگیریم
_ بر روی چشم
و تماممم
حمایت یادتون نره
بای بایی
پارت ۶
ویو کوک
موقعی ک بهش زنگ زدن
_چی داری میگی از کجا فهمیدن میخان ب کلارا بگن ؟
چی میگی
# قربان نمیدونم از کجا فهمیدن ولی میدونم ک ی جاسوس بین ماست
_میدونی جاسوس کیه؟
# ن
_ باشه مرسی
قطع کرد
روم رو بر گردوندم دیدم یکی کنار کلارا نشسته فهمیدم ک خودشه آمده بهش بگه چند دقیقه صبر کردم آمد رد بشه بفهمدم یکی از کارکنای خودمه پس جاسوس هم پیدا کردیم
رفتم پیش کلارا
.
.
.
حالا
آمدم خونه
از اونجایی ک میدوم کلارا زن باهوشه پس عادی رفتار کردم مثلا انگار نمیفهمم چیزی
_ عزیزم
عزیزم
دیدم جواب نمیده
ی صدای از توی اتاق شنیدم صدای مثل پرت کردن خودت روی تخت
رفتم داخل اتاق
کنار تخت وایسادم
ی دفعه ی جیغ زد
_وای ترسیدم این چ کاریه
هیچی میخواستم بترسونمت
_(فهمید ک فهمیدم خودشو زده ب خاب عجب )
عزیزم بعد شام بریم موتور سواری
_باشه حالا بیا بریم پایین با هم آشپزی کنیم
باشه بریم من هم باهات حرف دارم
_( پس از الان میخاد شروع کنه )
_باشه بریم
بیا رو کولم بریم پایین
محکم بچسب ک آمدم
ویو درحال غذا درست کردن
خوب چی درست کنیم
_من چی خیلی دوست دارم؟
دوکبوکی
_پس بزن بریم درستش کنیم
باشه
_ خوب گفتی حرف داری
راستش امروز یکی آمد ی حرفی ب من زد
_چی گفت
خودتو نزن ب اون راه میدونم ک میدونی
_نگا اون چیزی ک تو فکر میکنی نیست کار برادرم بود ک اون الان مرده
سعی نکن گولم بزنی من میدونم تو برادر نداری تک فرزندی
مادرت از پدرت جدا شده و با ناپدریت رفته فرانسه
و کار پدرت بود کشتن پدر و مادر من چرا چون مجبور شدن بود اون مثل همیشه قمار کرده
قمار رو باخته و بهش گفتن اگه این کار رو نکنه تو رو میکشن پدرت هم این کار رو انجام داده ولی توی راه برگشت خودش هم کشتن
_تو اینا رو از کجا میدونی حتی من هم نمیدونستم
من میدونم تو نمیدونستی
من همه ی اینا رو از شواهدی ک ب جا مونده فهمیدم
و شماره ای ک اون زن بهم داد
و مطمعنم ک دیدیش
_واو ببین من چ زنی دارم بقیه حرس بخورن
عجب
_ یعنی الان ما مقصر نیستم و تو از من منتشر نیستی
ن عزیز من ما باید انتقام پدر و مادرمون رو بگیریم
_ بر روی چشم
و تماممم
حمایت یادتون نره
بای بایی
۱.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.