تلهpt23
تلهpt23
اومد سمتم و منو انداخت رو دوشش و پاهامو گرفت و منم با دست میزدم به پشتش
+بزارم زمین
-اروم باش
+هییییی ولم کن
تهیونگ:
از خونه اومدیم بیرون و ات رو گذاشتم تو ماشین و قفلشو زدم خودمم رفتم نشستم تو ماشین و بعدش زنگ زدم به نگهبانی که برای تعقیب آت گذاشته بودم و بهش گفتنی بره وسایل آت رو جمع کنم
-اروم بودنم کاری سختی نیست ببین
+ تو ماشین چیکار میتونم بکنم؟
دو ساعت گذشته بود که تو ماشین بودیم،یه جا نگه داشتن و رفتم یکم خوراکی بگیرم
آت:
تهیونگ رفت که یکم خوراکی بگیره منم تو ماشین مونده بودم که نگاهم افتاد به داشبورد،بازش کردم و یه اسلحه دیدم ،سریع برش داشتم و گذاشتمش کنار پام که تهیونگ اومد
-اینارو بگیر
یه پلاستیک پر از خوراکی گذاشت رو پام
+چیکارش کنم
یه نگاهی بهم کرد
-من چمیدونم بخور خب
و بعدام شروع به حرکت کرد ، چند دقیقه گذشت که یاد اسلحه افتاد ، گرفتمش تو دستم و یهو اوردمش بالا و سمت تیهونگ گرفتم
+ نگه دار
یه نگاهی با تعجب بهم کرد
-چرا
+گفتم نگه دار وگرنه شلیک میکنم
-نمی کنی
+ ببخشید
-شلیک نمیکنی
+چرا اونوقت
-چون دوسم داری
+چی میگی
-نگاه کردنت،اعصبانی شدنت وقتی گفتم میخوام برم،بوسیدنت ، نکنه انتظار داری نادیدش بگیرم
وقتی اینو گفت دستم سُست شد بود، واقعا دوسش داشتم ؟
-هرچند نمیتونستی شلیک کنی چون اصلا گلوله نداره
+ تیهونگ
یه خنده مستطیلی تحویل داد و دوباره شروع به حرکت کرد.
همینطوری داشتیم میرفتیم که یهو یه کامیون از سمت تهیونگ خورد به ماشین و بعدش تاریکی...
اومد سمتم و منو انداخت رو دوشش و پاهامو گرفت و منم با دست میزدم به پشتش
+بزارم زمین
-اروم باش
+هییییی ولم کن
تهیونگ:
از خونه اومدیم بیرون و ات رو گذاشتم تو ماشین و قفلشو زدم خودمم رفتم نشستم تو ماشین و بعدش زنگ زدم به نگهبانی که برای تعقیب آت گذاشته بودم و بهش گفتنی بره وسایل آت رو جمع کنم
-اروم بودنم کاری سختی نیست ببین
+ تو ماشین چیکار میتونم بکنم؟
دو ساعت گذشته بود که تو ماشین بودیم،یه جا نگه داشتن و رفتم یکم خوراکی بگیرم
آت:
تهیونگ رفت که یکم خوراکی بگیره منم تو ماشین مونده بودم که نگاهم افتاد به داشبورد،بازش کردم و یه اسلحه دیدم ،سریع برش داشتم و گذاشتمش کنار پام که تهیونگ اومد
-اینارو بگیر
یه پلاستیک پر از خوراکی گذاشت رو پام
+چیکارش کنم
یه نگاهی بهم کرد
-من چمیدونم بخور خب
و بعدام شروع به حرکت کرد ، چند دقیقه گذشت که یاد اسلحه افتاد ، گرفتمش تو دستم و یهو اوردمش بالا و سمت تیهونگ گرفتم
+ نگه دار
یه نگاهی با تعجب بهم کرد
-چرا
+گفتم نگه دار وگرنه شلیک میکنم
-نمی کنی
+ ببخشید
-شلیک نمیکنی
+چرا اونوقت
-چون دوسم داری
+چی میگی
-نگاه کردنت،اعصبانی شدنت وقتی گفتم میخوام برم،بوسیدنت ، نکنه انتظار داری نادیدش بگیرم
وقتی اینو گفت دستم سُست شد بود، واقعا دوسش داشتم ؟
-هرچند نمیتونستی شلیک کنی چون اصلا گلوله نداره
+ تیهونگ
یه خنده مستطیلی تحویل داد و دوباره شروع به حرکت کرد.
همینطوری داشتیم میرفتیم که یهو یه کامیون از سمت تهیونگ خورد به ماشین و بعدش تاریکی...
۶.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.