فیک تهیونگ (عشق اینه) پارت چهل و هفتم

گفت:خیلی درد داری
گفتم:نه
گفت:ببخشید
گفتم:تو چرا عذر خواهی میکنی اون خواهر کثافتت باید عذر خواهی کنه البته تو هم باید عذر خواهی کنیا هنوز یادم نرفته فکر نکن حواسم نیست باید حتما بهم توضیح بدی
گفت:اولا که اونو مجبور میکنم حتما ازت عذر خواهی کنه دوما چیو باید توضیح بدم
گفتم:خیانتت رو.
گفت:من خیانت نکردم تو چرا حرف های اونو باور کردی
گفتم:مدرک داشت.چرا باور نکنم؟
گفت:تو اون عکسا چی بود
گفتم:تو یه دختری رو بغل کرده بودی دم خونت و داشتین باهم می‌رفتید تو خونه دستای هم رو هم گرفته بودید
گفت:دختره چه شکلی بود؟
گفتم:هنوز تموم نشده توی عکس بعدی هم دختره داشت گریه میکرد و تو هم داشتی اشکاشو پاک میکردی خیلی صمیمی بودید .توی عکس بعدی هم که توی بار بودید و همدیگر رو میبوسیدید. کافی نیست؟!میخوام بدونم چه توضیحی داری.
گفت:اون دوستم بود
گفتم:دوست؟از کی تاحالا دوست ها همو میبوسن؟
گفت:بذار دونه دونه توضیح میدم.عکس اول مربوط میشه با عکس دوم.اسم دوستم یجی است که دوست پسرش مرده بود اون موقع که باهم بیرون بودیم بهش زنگ زدن و گفتن دوست پسرش تصادف کرده و اونم شروع کرد به گریه کردن.منم اشکاشو پاک کردم.رفت بیمارستان و تا فرداش اونجا بود .فرداش من رفتم دنبالش تا ببرمش خونه و همش بیمارستان نمونه.ولی دلش نمی‌خواست تنها بمونه پس بردمش خونه خودم و درست نمیتونست راه بره پس کمکش کردم تا راه بره .عکس سوم هم که تو بار بوده یه شب مست کرده بود یکی از پشت هلش داد و خواستم بگیرمش که نخوره زمین اونطوری شد.و خودشم سریع از من جدا شد.فقط شاید یک لحظه لبامون بهم خورد و بعدش که جدا شدیم کلی عذر خواهی کرد ازم.واقعا خودشم نمی‌خواست اینطوری بشه.از شانس گند ما توی اون یه لحظه عکس گرفتن.
گفتم:دلم میخواد باور کنم
گفت:یعنی باور نمیکنی
گفتم:نمیدونم باید فکر کنم و فعلا نمیخوام خودمو خسته کنم
گفت:اره تو به خودت فشار نیار الان فقط باید استراحت کنی و به هیچ چیز دیگه ای فکر نکن
گفتم:میخوام بخوابم
گفت:باشه تو بخواب من پیشت میمونم.چیزی نمیخوای؟
گفتم:ن نمیخوای مرسی
یه لبخند خوشگلی بهم زد و گرفتم خوابیدم
دیدگاه ها (۱۲)

فیک (عشق اینه) پارت چهل و هشتم

فیک (عشق اینه) پارت چهل و نهم

خب خب میبینم که تولد صاحب بزرگترین فندوم جهانه نه؟

فیک (عشق اینه) پارت چهل و ششم

وقتی درو باز کرد باورم نمیشد من کل کره رو دنبال این گشتم ولی...

#بد_بوی#پارت_۲۵#لنا مشغول درس خوندنم که گوشیم زنگ میخوره کری...

پارت اولو خیلی طولانی گذاشتم شروع رمان :اگه طُ نباشی یکی د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط