پارت :2
پارت :2
وقتی پسر سرد مدرسه باهات دوسته و تو عاشقشی و یه روز .....
" پس دلیل خاصی نداره لطفاً همچین فکرای نکن من بیشتر از هر کسی کنار تو حساس خوب و راحت دارم "
سانو که تا حالا دست بسینه نشسته بود یکی از دست هایش رو زیر چونش گذاشت و سوالی رو به فلورا گفت ....
" کنار من راحتی ؟! خوب شاید درست میگی منم کنار تو احساس راحتی میکنم ولی چرا رو راست نیستی باهام "
فلورا با تعجب قهوه اش را کنار گذاشت ..
و به سانو نگاه کرد
قبل از اینکه سانو چیزی بگه خودش به حرف آمد ...
" منظورت چیه که باهات رو راست نیستم.!
سانو به صندلیش تکیه داد و به فلورا گفت ...
" من چیزی که دیدم رو میگم فلورا حالا درست و غلطش رو نمیدونم "
فلورا با حرص پوست لبش رو به دندون گرفت
واقعا برای سخت بود که کسی که دوستش دار همچین چیزی فکر کنه ..
فلورا به سانو نگاه کرد و دوباره گفت ...
" تو چی دیدی که همچین چیزی میگی اگه دیدی با پسری میگردم یا حرف زدم دلیل نمیشه بگی دوست پسرم بوده ...
لطفاً دیگه همچین فکرای نکن بعدشم من اگه با کسی برم تو رابطه اولین نفر توی که خبرت میکنم ..."
سانو سرش رو به معنی مثبت تکون داد سانو خودش میدونست فلورا دوست پسر نداره ولی بد نمی شود از خود فلورا بشنوه ..
سانو لبخندی به فلورا زد و گفت ...
" ببخشید اگه از حرفم ناراحت شدی فلورا
نباید همچین فکری میکردم "
فلورا کمی از حالت اخم در آمد و به سانو گفت ..
" نه ناراحت نشدم فقط ترسیدم فکر کنی من دوست پسر دارم ..."
سانو با لبخند شیطانی به فلورا نگاه کرد و گفت ...
" چرا ترسیدی همچین فکری کنم؟"
فلورا اففففت و از پشت میز بلند شد می خواست از کنار سانو بگذره که سانو دستش رو گرفت کلافه نگاهی به سانو انداخت ...
سانو همان طور که دستش رو گرفته بود از جاش بلند شد و به فلورا گفت ..
" اگه می خواهی بری کلاس با هم میریم "
فلورا از اینکه سانو دستش رو گرفته بود بدش نمی یومد ولی دستش را از دست سانو جدا کرد و گفت ...
" اره میرن سر کلاس ولی مگه تو نمی خواستی چیزی بگیری برای خودت؟!"
" نه اشتها ندارم "
فلورا به سانو اوکی گفت و با هم آرام آرام از کافه تریا بیرون رفتن ...
سانو پسری بود که دخترا برای بودن باهاش خودشون رو به آب و آتیش میزدن ..
ولی سانو تنها دوستش فلورا بود و فلورا از این بابت خوشحال بود باعث حسودی خیلی از دخترا شده بود که سانو رو با فلورا میدید ...
ادامه دارد...
وقتی پسر سرد مدرسه باهات دوسته و تو عاشقشی و یه روز .....
" پس دلیل خاصی نداره لطفاً همچین فکرای نکن من بیشتر از هر کسی کنار تو حساس خوب و راحت دارم "
سانو که تا حالا دست بسینه نشسته بود یکی از دست هایش رو زیر چونش گذاشت و سوالی رو به فلورا گفت ....
" کنار من راحتی ؟! خوب شاید درست میگی منم کنار تو احساس راحتی میکنم ولی چرا رو راست نیستی باهام "
فلورا با تعجب قهوه اش را کنار گذاشت ..
و به سانو نگاه کرد
قبل از اینکه سانو چیزی بگه خودش به حرف آمد ...
" منظورت چیه که باهات رو راست نیستم.!
سانو به صندلیش تکیه داد و به فلورا گفت ...
" من چیزی که دیدم رو میگم فلورا حالا درست و غلطش رو نمیدونم "
فلورا با حرص پوست لبش رو به دندون گرفت
واقعا برای سخت بود که کسی که دوستش دار همچین چیزی فکر کنه ..
فلورا به سانو نگاه کرد و دوباره گفت ...
" تو چی دیدی که همچین چیزی میگی اگه دیدی با پسری میگردم یا حرف زدم دلیل نمیشه بگی دوست پسرم بوده ...
لطفاً دیگه همچین فکرای نکن بعدشم من اگه با کسی برم تو رابطه اولین نفر توی که خبرت میکنم ..."
سانو سرش رو به معنی مثبت تکون داد سانو خودش میدونست فلورا دوست پسر نداره ولی بد نمی شود از خود فلورا بشنوه ..
سانو لبخندی به فلورا زد و گفت ...
" ببخشید اگه از حرفم ناراحت شدی فلورا
نباید همچین فکری میکردم "
فلورا کمی از حالت اخم در آمد و به سانو گفت ..
" نه ناراحت نشدم فقط ترسیدم فکر کنی من دوست پسر دارم ..."
سانو با لبخند شیطانی به فلورا نگاه کرد و گفت ...
" چرا ترسیدی همچین فکری کنم؟"
فلورا اففففت و از پشت میز بلند شد می خواست از کنار سانو بگذره که سانو دستش رو گرفت کلافه نگاهی به سانو انداخت ...
سانو همان طور که دستش رو گرفته بود از جاش بلند شد و به فلورا گفت ..
" اگه می خواهی بری کلاس با هم میریم "
فلورا از اینکه سانو دستش رو گرفته بود بدش نمی یومد ولی دستش را از دست سانو جدا کرد و گفت ...
" اره میرن سر کلاس ولی مگه تو نمی خواستی چیزی بگیری برای خودت؟!"
" نه اشتها ندارم "
فلورا به سانو اوکی گفت و با هم آرام آرام از کافه تریا بیرون رفتن ...
سانو پسری بود که دخترا برای بودن باهاش خودشون رو به آب و آتیش میزدن ..
ولی سانو تنها دوستش فلورا بود و فلورا از این بابت خوشحال بود باعث حسودی خیلی از دخترا شده بود که سانو رو با فلورا میدید ...
ادامه دارد...
۱.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.