پارت :4
پارت :4
وقتی پسر سرد مدرسه باهات دوسته و تو عاشقشی و یه روز ....
وقتی وارد کلاس شدین کلاس خالی بود با تعجب به سلام گفتی ...
" چرا کسی تو کلاس نیست؟"
سانو چند ثانیه چیزی نگفت ولی بعدش گفت
" امروز ورزش داشتیم برنامه کلاسی رو نگاه کن "
فلورا نگاهش را از سانو که هنوز دستش را گرفت و کنارش ایستاده بود گرفت و به تابلو داد و دید.امروز واقعا ورزش داشتن پس
فلورا دوباره نگاهش را به سانو داد و گفت ...
" خوب بیا بریم پیش بقیه "
فلورا دستش را از دست سانو بیرون کشید و رفت سری جای که میشینه تا وسایلش را از کیفش بیرون بیاورد
سانو به سمت در رفت و در رو بست ...
فلورا دوباره به سمت سانو حرکت کرد ...
" خوب بیا بریم "
سانو لبخندی به فلورا زد و گفت ..
" حالا چرا آنقدر عجله داری ؟!
بیا تو کلاس بمونیم"
فلورا کمی گردنش رو کج کرد و با چشمای ...
گربه ایش به سانو نگاه کرد تا حالا ندیده بود سانو کلاسی رو بپیچونه و حالا چطور می خواهد تو کلاس بمونه ...
فلورا به سانو گفت ...
"تو کلاس بمونیم ؟ برای من که فرقی نمیکنه ولی اگه نمره تو رو کم کنن به من مربوط نمیشه هاا گفته باشم "
سانو لبخند مرموزی زد و گفت
" می خواهی نمرت کم بشه یا با عشقت یکم وقت بگذرونی"
اول متوجه حرف سانو نشدی چند ثانیه به حرفش فکر کردی منظورش چی بود منظورت پسری دیگه ای بود اصلا چرا همچین چیزی گفت پس با تعجب گفتی ..
" سانو داری چی میگی نمیفهمم"
سانو یک قدم بهت نزدیک شد و گفت ...
" گفتم می خواهی با عشقت وقت بگذرونی یا بری ورزش کنی ؟!"
حالان دیگه کاملن متوجه حرف سانو شدی با لکنت رو به سانو گفتی ...
" سانو من نمیفهمم داری در مورد چی حرف میزنی "
سانو تک خندای کرد و چند قدم دیگه بهت نزدیک شد همان طور که بهت نزدیک می شود گفت
" حالان کاری میکنم بفهمی دارم درمورد چی حرف میزنم "
فلورا فقط خوشکش زده بود ولی فهمید که سانو فهمیده اون عاشق سانو شده
یه لحظه با خودش فکر کرد دیگه تموم شد دیگه نمی تونه سانو رو کنارش داشته باشه چون سانو فهمید و از احساسات فلورا با خبر شده
ولی برعکس تصور فلورا سانو به فلورا نزدیک شد و اون رو به خودش چسپوند دستش رو روی کمر فلورا و دست دیگرش رو روی گردن فلورا گذاشت
به فلورا اجازه فکر کردن نداد و لب هایش را روی لب های فلورا کوبید فلورا با چشمای گرد شده به سانو نگاه میکرد که در حال بوسیدن لب های خوش رنگ و هوسی فلورا بود ...
وقتی پسر سرد مدرسه باهات دوسته و تو عاشقشی و یه روز ....
وقتی وارد کلاس شدین کلاس خالی بود با تعجب به سلام گفتی ...
" چرا کسی تو کلاس نیست؟"
سانو چند ثانیه چیزی نگفت ولی بعدش گفت
" امروز ورزش داشتیم برنامه کلاسی رو نگاه کن "
فلورا نگاهش را از سانو که هنوز دستش را گرفت و کنارش ایستاده بود گرفت و به تابلو داد و دید.امروز واقعا ورزش داشتن پس
فلورا دوباره نگاهش را به سانو داد و گفت ...
" خوب بیا بریم پیش بقیه "
فلورا دستش را از دست سانو بیرون کشید و رفت سری جای که میشینه تا وسایلش را از کیفش بیرون بیاورد
سانو به سمت در رفت و در رو بست ...
فلورا دوباره به سمت سانو حرکت کرد ...
" خوب بیا بریم "
سانو لبخندی به فلورا زد و گفت ..
" حالا چرا آنقدر عجله داری ؟!
بیا تو کلاس بمونیم"
فلورا کمی گردنش رو کج کرد و با چشمای ...
گربه ایش به سانو نگاه کرد تا حالا ندیده بود سانو کلاسی رو بپیچونه و حالا چطور می خواهد تو کلاس بمونه ...
فلورا به سانو گفت ...
"تو کلاس بمونیم ؟ برای من که فرقی نمیکنه ولی اگه نمره تو رو کم کنن به من مربوط نمیشه هاا گفته باشم "
سانو لبخند مرموزی زد و گفت
" می خواهی نمرت کم بشه یا با عشقت یکم وقت بگذرونی"
اول متوجه حرف سانو نشدی چند ثانیه به حرفش فکر کردی منظورش چی بود منظورت پسری دیگه ای بود اصلا چرا همچین چیزی گفت پس با تعجب گفتی ..
" سانو داری چی میگی نمیفهمم"
سانو یک قدم بهت نزدیک شد و گفت ...
" گفتم می خواهی با عشقت وقت بگذرونی یا بری ورزش کنی ؟!"
حالان دیگه کاملن متوجه حرف سانو شدی با لکنت رو به سانو گفتی ...
" سانو من نمیفهمم داری در مورد چی حرف میزنی "
سانو تک خندای کرد و چند قدم دیگه بهت نزدیک شد همان طور که بهت نزدیک می شود گفت
" حالان کاری میکنم بفهمی دارم درمورد چی حرف میزنم "
فلورا فقط خوشکش زده بود ولی فهمید که سانو فهمیده اون عاشق سانو شده
یه لحظه با خودش فکر کرد دیگه تموم شد دیگه نمی تونه سانو رو کنارش داشته باشه چون سانو فهمید و از احساسات فلورا با خبر شده
ولی برعکس تصور فلورا سانو به فلورا نزدیک شد و اون رو به خودش چسپوند دستش رو روی کمر فلورا و دست دیگرش رو روی گردن فلورا گذاشت
به فلورا اجازه فکر کردن نداد و لب هایش را روی لب های فلورا کوبید فلورا با چشمای گرد شده به سانو نگاه میکرد که در حال بوسیدن لب های خوش رنگ و هوسی فلورا بود ...
۱.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.